آموزه های پروسه های صلح برای افغانستان؛ قرارداد کلمبیا و فارک

مارتینا فن بیلرت

[2]  مارتینا فن بیلرت یکی از بنیانګذاران شبکه تحلیلګران افغانستان است. او در ایران پیش از انقلاب اسلامی بزرګ شده، جامعه شناسی جامعه های غیر غربی را در دانشګاه لیدن در هالند (۱۹۹۴-۱۹۹۸م) مطالعه کرده و از آن زمان بیش از ۱۲ سال در افغانستان، ایران و پاکستان کار و زندګی کرده است.

این تحقیق برای بار اول توسط خانم” مارتینا فن بیلرت” در نشریه شبکه‌ی تحلیلګران افغانستان به زبان انګلیسی به نشر رسیده و بعداً توسط محترم ضیاء مبلغ؛ به زبان دری ترجمه شده است. اینک ژورنال تحقیق ترجمه‌ی دری تحقیق را بخاطراستفاده‌ی اطراف درگیر و مراجع تصمیم گیر و پالیسی ساز کشور در رابطه به صلح، به نشر میرساند. منازعه‌ی کلمبیا مشابهت هایی با جنگ در افغانستان دارد که تا حد زیادی درین تحقیق بیان گردیده است. همچنان این منازعه، مفارقت هایی با منازعه‌ی جاری در کشور ما دارد که در مواردی به آن اشاره گردیده و مواردی هم مسکوت مانده است. به هرحال، منطقی نخواهد بود که ما بخاطر آوردن صلح در کشور، مودل صلح کلمبیا را به عنوان یک مودل کامل مورد استفاده قرار دهیم. ولی بدون شک، تجربه‌ی صلح کلمبیا بعد از نیم قرن جنگ و نزاع داخلی، می تواند درسهای زیادی برای صلح آوران در کشور ما نیز داشته باشد. شاید بزرگترین درسی که از مطالعه‌ی این تجربه گرفته می شود، عدم استعجال و دادن وقت کافی به پروسه‌ی صلح باشد.
همچنان، اطراف درگیر در منازعه‌ی افغانستان می توانند ازین تجربه درسهای خوبی از صبر و استقامت در راستای آوردن صلح و دادن قربانی متقابل بخاطر پایان دادن به جنگ و خون ریزی در کشور، حاصل نموده به بعضی زاویای جدید پروسه‌ی صلح، متوجه گردند.
به همین خاطر، هیئت تحریر ژورنال تحلیل تصمیم گرفت که به جز تعدیل کلماتی محدود، تحقیق را بطور کامل و بدون تصرف به نشر برساند. موافقت اداره با تمام محتویات تحقیق شرط نیست، ولی بدون شک، تمام جهات ذیدخل در جنگ و صلح کشور، می توانند چیز های جدیدی در رابطه به جنگ و صلح، از این تحقیق بیاموزند. اداره

———————————————————————————————————————————————————————–

چکیده

[این مقاله به توافقنامه صلح میان دولت کلمبیا و ګروه بزرګ چریکی آن کشور (فارک) در سال  ۱۳۹۵ خورشیدی را مرور نموده است. در این مقاله عمده ترین ګزینه ها از قبیل ګفتګو بدون آتش بس، ملاقات جانبین در خارج از کشور، اجندای محدود و قابل مطالبه و نیز در نظر ګرفتن زمان لازم را بحث نموده و توضیح می کند که کارنامه ای صلح کلمبیا چګونه موارد امکان پذیر پروسه‌ی صلح و موارد چالش بر انګیز برای پایان دادن به یک جنګ پیچیده را مطرح می سازد.]

واژه های کلیدی: صلح کلمبیا، فارک، افغانستان، صلح، طالبان

  1. منازعه‌ی‌کلمبیا؛ شباهت ها و تفاوت های آن با افغانستان

افغانستان در جستجوی پروسه‌ی‌صلح

افغانستان در پی یک پروسه‌ی صلح است. حکومت افغانستان با هدف به دست آوردن ابتکار صلح، اخیراً یک برنامه‌ی ‌صلح را ارایه کرده است.[3]  ایالات متحده نیز به طور مرتب زیگنالهای خبری پیرامون امکان دستیابی به یک راه حل – یا از راه گفتگوهای مستقیم با طالبان و یا با حضور حکومت افغانستان می فرستد.  طالبان نیز درمواضع خود انعطاف به وجود آورده اند تا امکان گفتگوهای آزمایشی را فراهم سازند اما تا به حال تعهد و یا خواستی جهت صلح از طریق گفتگوی دو جانبه ابراز نکرده اند. رابطه‌ی‌ سه جانبه (حتی بدون احتساب دیگر زمینه های منطقه‌ای و یا بین المللی)  پیچیده است و تا به حال منجر به شکل گیری یک پروسه‌ی‌هدف مند و یا به وجود آوردن تفاهم نگشته است، اگرچه، (این روند) فرصت هایی را فراهم  می کند.با وجود مطرح شدن امکان یک پروسه‌ی‌صلح و تمایل به تسریع این پروسه، اغلب کمتر موضوعاتی مورد التفات قرار می گیرند که ناظر بر مدت زمان مذاکره، دشواری و نا استواری آن، میزان باور به صلح و شکیبایی و نیز نیاز به مهارت رسیدن و حفظ  توافق  صلح می باشند. بنابر این مطالعه‌ی دیگر پروسه های صلح می تواند به مباحث صلح عمق لازمه بخشیده و آنان را هم امیدوار سازد (که دو جانبی که احساس می کنند متضرر شده، به یکدیگر  پشت کرده و قابل اعتماد نیستند، می توانند به صلح برسند) و نیز یادآور واقع گرایی باشند ( چرا که پروسه های صلح طولانی بوده و غالبا به ناکامی منجر میگردند و رهآورد آنها در کوتاه مدت نمی تواند منجر به امیدواری برای برقراری ثبات گردد.)

چندین دهه مطالعات افغانستان خاطر نشان می سازد که منازعات،  زمانی که از درون بررسی می شوند، در مقایسه با مشاهده‌ی آن از خارج و یا از بالا، بسیار مغلق تر و وابسته به بافتار است. با این وجود، جهت امکان مقایسه‌ی دو کشور و برای ایجاد انگیزه و ارایه تجارب آن، این تحقیق با فشرده‌ی بازخوانی  منازعه‌ی کلمبیا و ارتباط آن با افغانستان آغاز شده و سپس به طور مبسوط تر به گفتگوهای صلح و نیز بررسی اجمالی ارتباط آن گفتگوها با مورد افغانستان می پردازد.[4]

درگیری در کلمبیا

درگیری کلمبیا ریشه  در جنگ داخلی میان دو حزب اصلی کشور، محافظه کاران و لیبرال ها دارد که در سال  ۱۳۲۸ هـ ش شروع شد. بعد از یک دهه خشونت که منجر به کشتار تقریبا دو صد هزار تن گردید، دو جانب تصمیم گرفتند که قدرت را بر اساس یک نظام دو حزبی تقسیم کنند که باعث حذف دیگر گروه ها گردید.  زمانی که زمین داران کوچک و زارعان نسبت به مصادره‌ی مزارع شان جهت توسعه‌ی فارم های صنعتی اعتراض کردند، حکومت جدید با تکیه بر حمایت امریکا، کمپاین سرکوب‌گرانه‌ی ضد کمونیستی را آغاز کرد و این سرکوبها منجر به ظهور گروه های شورشی جدید به شمول فارک گردید که به کمونیستها وابستگی داشتند. تأسیس فارک (FARC)– نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا [5] – بویژه  محصول حملات وسیع ارتش طی سال ۱۳۴۲هـ ش  بر  “جوامع مدافع خود” (self-defense community) در جنوب کشور می باشد. با وجود آنکه فارک راهش را به سوی شهرها نیز باز نمود، اما وسیعاً به صورت یک جنبش روستایی باقی ماند. این جنبش بسیار منظم و متشکل از گروههای کوچک تاکتیکی بود که واحدهای بزرگ جنگی را شکل می دادند که می توانستند به صورت قطعه های منطقه ای تنظیم گردند.[6]

منازعه‌ی‌کلمبیا نیز هممانند افغانستان درگیر مشکلات فراوان از قبیل گروههای مختلف مسلح – نیروهای مسلح دولتی، گروههای شبه نظامی، چریک ها-  و ارتباط قوی آنان با گروههای جنایت کار و کارتل های تجارت مواد مخدر است.  هم چنین ابعاد بین المللی نیز دارد و طی چندین دهه، در زمان جنگ سرد به عنوان بخشی از مواجهه با کمونیسم و سپس تحت عنوان مبارزه‌ی‌منطقه ای با مواد مخدر،  حکومت کلمبیا و نیروهای نظامی آن کمک های فراوانی از امریکا دریافت کردند تا  شورشیان را سرکوب و نیز پالیسی های مبارزه با مواد مخدر را اجرا نمایند. گروههای شبه نظامی که برای مبارزه با چریک ها ایجاد شده بودند، اکنون خود به یک معضل تبدیل شده اند.  در نتیجه، خشونت به شمول کشتار و ناپدید شدن اجباری افراد و تجارت مواد مخدر حتا بعد از اجرایی شدن پیمان صلح تداوم داشته است.[7]

طی پنج دهه منازعه  نزدیک به ۲۶۷۰۰۰ تن کشته شده اند که به طور متوسط بالغ بر ۵۰۰۰ تن در سال می شود و اکثریت قاطع آنان (۸۲ در صد) غیر نظامیان بوده اند.  اکثریت این افراد بر اثر ترور و جنگ و کشتار دسته جمعی  به قتل رسیده اند ( و حملات تروریستی و ماین ها نسبت به دیگر عوامل کمتر در کشتار مردم دخیل بوده اند.). تقریبا صد هزار فرد ملکی را  گروههای شبه نظامی راستگرا به قتل رساندند، سی و پنج هزار نفر را گروه فارک، ELN و دیگر گروههای چریکی کشته اند. (به عنوان مقایسه، یوناما تأیید کرده است که ۳۵۰۰ غیر نظامی تنها در سال ۱۳۹۶ هـ ش بر اثر ماین ها، حملات انتحاری و جنگ در افغانستان کشته شده اند.)[8]

جنگ کلمبیا باعث بیجا شدن عظیم مردم (بیش از هفت ملیون از ۴۹ ملیون جمعیت) در داخل کشور گردید و همه جای کشور را در معرض خشونت دوام دار و نقض گسترده حقوق بشر قرار داد. در خلال این سالها، حداقل ۴۶۰۰۰ تن و احتمالا تا ۸۰۰۰۰ نفر به صورت اجباری ناپدید شده اند – و گفته می شود که اکثریت آنان به قتل رسیده اند- و بیش از ۳۲۰۰۰ تن نیز توسط گروههای مختلف سازمان یافته نظامی اختطاف شده اند.[9]

گروه فارک در اوج فعالیت خود (سال ۱۳۸۱ هـ ش) در نیمی از شهرک های کشور حضور داشت و برآورد می شود که بیش از ۲۰۰۰۰ جنگجوی فعال داشته است.  در زمان امضای پیمان صلح، نظامیان حکومتی تخمین می زدند که فارک حدود شش الی هفت هزار جنگجو و ۸۵۰۰ تن پرسنل غیرنظامی که به صورت فعال از جنبش حمایت می کرد، تحت پوشش داشته است.[10]

از دهه‌ی‌۱۹۸۰ میلادی تقریبا همه‌ی‌حکومت های کلمبیا تلاش کردند تا مصالحه کنند که این مساعی شامل سه دوره گفتگوهای پیشین با گروه فارک است و هربار شکست این مذاکرات وسعت یافتن درگیری ها را در پی داشته است.[11] به طور مثال آتش بس دهه‌ی‌هشتاد میلادی بر اثر حملات مداوم و شدید طرفین  رفته رفته از بین رفت (و اتحادیه‌ی‌وفاداران – شاخه‌ی‌غیر نظامی فارک- بر اثر حملات شبه نظامیان راستگرا منحل شد). همچنین گفتگوها در اوایل دهه‌ی‌۱۹۹۰ میلادی بر اثر تداوم کشتارها، اختطاف ها و اختلافات در مورد جزییات آتش بس شکست خورد. سومین دور گفتگو از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۱ هـ ش در پاسخ به بسیج مردم در حمایت از صلح آغاز شد. این گفتگوها متمرکز بر اجندایی وسیع از جمله اصلاح ساختار دولت بود.  یک منطقه‌ی‌غیر نظامی شده در داخل کشور، قلمرو بی طرف جهت تداوم گفتگوها را تضمین می کرد اما این منطقه هم چنین به عنوان ساحه ای استراتژیک برای بازسازی تشکیلاتی فارک استفاده شد. بعد از شکست گفتگوها، آلوارو اوریبه، که با شعار شکست دادن چریک ها وارد رقابت  انتخاباتی شده بود، به عنوان رییس جمهور انتخاب شد وسیاست “امنیت دیموکراتیک” را مطرح کرد. این پالیسی منجر به تضعیف فارک شد. با این وجود این رویکرد با تخطی گسترده و مداوم حقوق بشر از قبیل کشتار فجیع و بدون محاکمه غیرنظامیان همراه بود.

به لحاظ  روابط منطقه ای، فارک و دومین گروه بزرگ چریکی، ارتش آزادیبخش ملی (ELN)، وسیعا از پناهگاههای خارجی شان در دو کشور همسایه، اکوادور و ونزوئلا استفاده می کردند. اما این روابط هم چنان نشانه‌ی‌نفوذ این کشورها است که می توانستند مساعده بالقوه برای پروسه‌ی‌صلح گردند. به طور مثال در سال ۱۳۸۶، اوریبه (رییس جمهور وقت کلمبیا) از هوگو چاوز، رییس جمهور ونزوئلا درخواست کرد تا به خاطر مبادله‌ی‌به اصطلاح انسان‌دوستانه‌ی‌گروگانها در برابر زندانیان میان گروه فارک و نظامیان کلمبیایی پادرمیانی نماید، اما روابط جانبین دوباره به سرعت رو به وخامت گذاشت. در سال ۱۳۸۹ هـ ش، بعد از این که یک خط ارتباط مخفیانه با گروه فارک ایجاد شده بود، سخنان اوریبه به نقل از یک گزارش دیپلماتیک امریکایی توسط ویکی لیکس منتشر شد که می گفت: فارک ” تا زمانی که از پناهگاه های امن در ونزوئلا چلندار است و درآمد آنها توسط تجارت مواد مخدر تأمین می شود، هیچ گاه حاضر به مذاکره نخواهد شد.”[12] در سالهای ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۵هـ ش که روابط میان دو کشور بهبود یافت، ونزوئلا از نفوذش برای شکل گیری گفتگو با فارک استفاده کرد.  (از ونزوئلا درخواست شد که نقش مشابهی را برای پیشرفت گفتگو با ارتش آزادی‌بخش ملی ELN  نیز ایفا نماید، اما رییس جمهور جدید کلمبیا، همکاری با ونزوئلا را در این خصوص پایان داد و مذاکرات با دومین گروه شورشی را نیز به تعلیق درآورد.)

مسلما شباهتهایی میان کلمبیا و افغانستان وجود دارد: مجموعه ای از گروههای مسلح که با مسئولیت پذیری اندکی تحت لوای قوای نظامی کشور و یا شورش در برابر حکومت فعالند؛ منافع آشکار مواد مخدر و فرصتهای دیگری که بالاثر تداوم نزاع مهیا میشود؛ حمایت امریکا از یک جانب و پناهگاه جانب دیگر در کشور همسایه.  هم چنین تفاوتهای مهمی را نیز می توان (میان وضعیت منازعه در دو کشور) دریافت.  بازیگران بین المللی و منطقه ای همانند مورد افغانستان در منازعات کلمبیا درگیر  نبودند. اگرچه امریکا از عملیات نظامی حکومت کلمبیا برای مبارزه با مواد مخدر و شورشیان حمایت می کرد، اما هرگز به طور مستقیم در نبردها شرکت نداشت.  هم چنین خط نبرد میان جناح های درگیر در کلمبیا واضح تر از افغانستان بود، حکومت منسجم تر و کمتر آسیب پذیر بود، شورشیان سازمان یافته تر بودند و شرایطی که  احتمال مذاکرات صلح را تقویت می کنند، بیشتر توسعه یافته بود.

در مباحثات مبنی بر دریافت یک پروسه‌ی‌صلح در افغانستان تا به حال، چند مرتبه به تجربه‌ی‌کلمبیا اشاره شده است. در ۹ جوزای ۱۳۹۷ هـ ش، جنرال جان نیکلسون، در حالیکه هنوز هم مسئولیت مأموریت نظامی حمایت قاطع در افغانستان را بدوش داشت، در ضمن بررسی سطح خشونت ها و افزایش صحبتها در مورد مذاکرات، به قضیه‌ی‌کلمبیا اشاره کرد.[13] دو هفته بعد، حمدالله محب ، سفیر آن زمان افغانستان در امریکا (و مشاور فعلی شورای امنیت ملی) در تویتر نوشت که وی به کلمبیا می رود “تا با مقامات آن کشور در مورد تجارب شان پیرامون صلح و آشتی” دیدار نماید.[14] در حالیکه جنرال نیکلسون تأکید می کرد نبرد و پیشرفت پروسه صلح می تواند هم زمان تداوم یابند، محب بعد عدالت انتقالی قرارداد صلح کلمبیا را برجسته ساخت.[15]

درسهایی که می توان از کلمبیا آموخت بستگی به امکان گفتگوی دو جانبه میان حکومت افغانستان و طالبان دارد. هم زمان آنها می توانند ابعاد دیگر صلح به شمول مذاکرات آزمایشی طالبان با امریکا، سهم گیری اشخاص بی طرف در گفتگوهای مختلف نهادهای غیر دولتی و یا دیگر کشورها پیرامون صلح، امکان سنجی پروسه های وسیع تر ملی – همراه و یا بدون حکومت موقت- که به  امید پیدا کردن راه حل سیاسی مطرح می شوند، و یا پروسه های وسیع تر مطرح شده در شماره‌ی‌اخیر نشریه اکورد نیز در نظر گرفته شود.[16]

  1. قرارداد صلح حکومت کلمبیا و فارک چگونه تحقق یافت؟

پیش از مذاکرات رسمی: یک نامه، تأخیر و ۶۹ جلسه (۱۳۸۹ الی ۱۳۹۲)

گفتگوهای صلح با فارک که منتج به قرارداد صلح ۱۳۹۵ هـ ش گردید با سلسله ای از تبادل نامه توسط کمیشنر صلح حکومت، فرانک پیرل، آغاز شد که بواسطه‌ی‌یک تاجر محلی به رهبران فارک انتقال داده می شد. در گام بعدی، به دنبال مشاجره ای میان آلوارو اوریبه ، رییس جمهور کلمبیا و هوگو چاویز رییس جمهور ونزوئلا یک ملاقات محرمانه که در تابستان سال ۱۳۸۹ هـ ش در برزیل ترتیب یافته بود، لغو شد.[17]

در آن وقت هر دو جانب بیش از هر زمان دیگری، برای گفتگو آماده بودند. گروه فارک به شدت توسط نیروهای نظامی دولتی سرکوب شده بود که منجر به از دست رفتن فرماندهان کلیدی و پناهگاه های عمده شان گشت.  جنبش تضعیف شده اما به آهستگی در پی احیای توان نظامی خود بود، ولی هیچ‌یک از طرفین در موقف برد قرار نداشت. هم چنان فشار فزاینده ای بر هر دو طرف از جانب بازیگران بین المللی و نیز تاجران کشور محسوس بود تا سرانجام خشونت خاتمه یابد و ثبات تضمین شود. بویژه ونزوئلا گروه فارک را تشویق کرد تا وارد گفتگو شود. رییس جمهور هوگو چاوز، طبق نظر تحلیل گران امریکایی در آن زمان، دیگر گروه فارک را در راستای نقشی که وی برای خود در منطقه قایل بود، حایز اهمیت نمی دید و به فارک یادآوری کرده بود :” شما رییس جمهوری دارید که می خواهد به عنوان یک صلح آفرین دیده شود و منطقه را متحد سازد و اهمیت دهد.” ایزاکسون در مورد چاویز می نویسد: “هر نوع منفعتی که وی از رابطه با فارک تصور داشته است، احتمالا حالا از بین رفته است.”[18]

پس از یک ملاقات محرمانه در مرز ونزوئلا در سال ۱۳۹۰ هـ ش، ملاقات های مقدماتی بیشتری در هاوانا با حضور نمایندگان کیوبا و ناروی، که نقش تضمین کننده و نیز تسهیل گران غیر رسمی را به دوش داشتند صورت گرفت. پس از ۶۹ جلسه در کمتر از شش ماه، هر دو جانب تصمیم گرفتند که به طور رسمی به گفتگو پیرامون  صلح بپردازند و قراردادی امضاء کردند که چهارچوب، هدف، اجندا و قواعد مذاکرات را معین می کرد.رییس جمهور قبلی، اوریبه، که انتقادها علیه اقدامات حکومت سانتوس، رییس جمهور وقت را رهبری می کرد، این گفتگوها را رسانه یی ساخت.

 حکومت ابتداء وجود این گفتگوها را انکار کرد، اما به تاریخ ۱۴ سنبله ۱۳۹۱ هـ ش، رییس جمهور سانتوس اعلان کرد که یک تفاهم نامه امضاء شده و گفتگوهای رسمی  حتماً صورت می گیرد. او تأکید کرد “اشتباهات گذشته تکرار نخواهد شد” و گفت که گزینه‌ی‌منطقه‌ی‌غیر نظامی و یا تعلیق حملات نظامی وجود ندارد و گفتگوها در خارج از کلمبیا و با حمایت بین المللی برگزار خواهد شد.

حفاظت از گفتگوهای صلح در برابر جنگ و سیاست (۱۳۹۱-۱۳۹۵ هـ ش)

فرانک پیرل، کمیشنر صلح کلمبیا، هنگامی که قبلا مشاور رییس جمهور اوریبه بود چهار اصل را که وی برای موفقیت هر مذاکرات احتمالی صلح حیاتی  می دانست تدوین کرده بود.[19] این اصول بر اساس مطالعه‌ی‌دلایل شکست مذاکرات قبلی پی ریزی شدند و بعدها همین اصول به عنوان زیربنای پروسه‌ی‌صلح با فارک استفاده شدند. این چهار اصل عبارت اند از: الف) شروع مذاکرات با یک دوره تماسهای محرمانه برای توافق بر سر اجندا؛ ب) برگزاری گفتگوها در خارج از کلمبیا و دور از نظارت رسانه ها و دیدرس عامه؛ ج) تضمین حضور نماینده‌ی‌نظامیان در میز مذاکرات؛ و د) تضمین حمایت منطقه ای، بویژه از سوی دو کشور همسایه ونزوئلا و اکوادور.

مذاکرات رسمی، پس از اعلان آن در میزان ۱۳۹۱ هـ ش در کیوبا آغاز شد.  هیأت های مذاکره کننده در هاوانا در نزدیکی یک بحیره  و در سه خانه مجزا: یکی برای هیات دولت و دیگری برای گروه فارک و یک خانه نیز برای هیات نروژی، که اعضای آن به عنوان ناظر و تسهیل کننده غیر رسمی سهم داشتند زندگی می کردند.  مجزا بودن و نزدیکی منازل، این فرصت را برای هیأت های دو جانب فراهم می ساخت تا به آسانی ملاقات و جلسه دایر نمایند. گفتگوها بر مبنای اصول ساده ای استوار بود؛ هیات های مذاکره کننده نسبتا کوچک و تقریبا سی نفر بودند، که هیچ گاه بیش از ده نفر هم زمان در میز مذاکره  حضور نیافته و بیش از پنج نفر حق اظهار نظر نداشتند.  گروه مشاور و یا حامی دیگری نداشتند، اگرچه هر دو تیم مرتب مشاوره می کردند و در صورت نیاز متخصصان را برای تسهیل گفتگو دعوت می کردند.[20]

اجندای گفتگوها نیز نسبتا محدود و بر شش موضوع تمرکز داشت: توسعه و اصلاح روستاها؛ مشارکت سیاسی؛ پایان دادن به جنگ؛ راه حلی برای تجارت غیر قانونی مواد مخدر؛ حقوق قربانیان؛ و اجرا، آزمایش میزان صداقت و تصدیق پیمان. مذاکرات بر اساس یک زمان بندی بسیار فشرده آغاز شد، اما آنگونه که دگنیلاندر، فرستاده‌ی‌اصلی ناروی می گوید، به زودی دریافتند که مذاکرات نسبت به توقع آنان وقت بسیار زیادی خواهد گرفت.  هر دو جانب نیاز به درک دیدگاه یکدیگر در مورد منازعات، ریشه ها ، و راه حل های احتمالی آن داشتند.

گفتگوها با صراحت شامل موضوعات دشوار مانند عدالت انتقالی[21] و این واقعیت بود که هر دو جانب از شبکه های قاچاق مواد مخدر و منافع مالی آن سود می جستند. هم چنین توافق شد که شش مسئله یکی پس از دیگری مطرح و بحث شوند اما با این تفاهم که “هیچ توافقی نخواهد شد، مگر آن که بر سر همه‌ی‌موارد توافق صورت گیرد.” اصلی که از مذاکرات “پیمان  عید پاک ۱۳۷۷ هـ ش ایرلند شمالی” عاریه گرفته شده بود و بر این موضوع تأکید داشت که توافق بر سر جزییات، به معنای توافق کلی نمی باشد.  این اصل در عمل به این مفهوم بود که هم زمان با پیشرفت گفتگوها و سهم گیری جانبین در دستاوردهای آن،  بیشتر به منفعت عدم تعرض و عدم بسیج نیروها پی ببرند؛ حمایت طرفداران و موکلان بی قرار و شکاک خود را جلب نمایند و امکان برعکس شدن روند مذاکرات را (از طریق حمایت راهکارهای اعتمادسازی مانند آتش بس غیر رسمی، برنامه های ماین پاکی ، رهایی رزمندگان خوردسن، جستجوی کشتگان، ناپدیدشده ها، و رهایی زندانیان) محدود سازند.[22]

هردو جانب هم چنین بر سه قاعده‌ی‌اصلی مذاکره موافقت کردند: هیچ درخواستی درمورد آتش بس به عنوان پیش شرط گفتگو ها نخواهدبود؛ هدف نهایی مذاکرات خاتمه دادن به منازعه و خلع سلاح فارک بوده ؛ و هر چه در “خارج” اتفاق می افتد نباید اجازه داد تا بر گفتگوهای داخل اتاق تأثیر بگذارد و یا آن را مختل سازد. مخصوصا در عمل، رعایت این اصل آخر بسیار دشوار اما جهت موفقیت پروسه، حیاتی بود. چرا که طی چندین سالی که مذاکره جریان داشت، چندین حمله‌ی‌گسترده همراه با تلفات دو جانب در جریان بود و باعث عصبانیت تیم های گفتگو کننده می شد و تهدید می کردند که اعتمادشان نسبت به گفتگوها سلب شده است.  اما توافق قبلی مبنی بر اینکه گفتگوها صرف نظر از هر آن چه که اتفاق می افتد  باید داوم یابد– با کمک و میانجی گری تیم ناروی و تسهیل گران کیوبایی- روند گفتگوها را از مختل شدن نجات داد و تداوم آن را تضمین کرد.

جامعه‌ی‌مدنی خواهان نماینده بر میز مذاکرات شد

شیوه ای که طراحان پروسه‌ی‌صلح مطمح نظر داشتند، این مراحل را در بر می گرفت: مرحله‌ی‌تماس های محرمانه‌ی‌مقدماتی؛ مرحله‌ی‌مذاکرات زمان بندی شده و پس از آنکه پیمان صلح نهایی می شد، یک مرحله‌ی‌“گذار از منازعه” که در آن اقشار بیشتر جامعه نیز شامل می شدند. با درک مخاطرات پروسه ای که به حداقل روابط با اقشار مختلف جامعه کفایت می کند، حکومت کلمبیا تلاش می کرد تا مردم را در مورد روند صلح آگاهی دهد و فرصتهای رای زنی و مشورت را از طریق برگزاری اجتماعات و یا جلسات آنلاین فراهم کند. اما جامعه‌ی‌مدنی، بویژه شبکه های  زنان با تکیه بر دلایل موجه به زودی خواهان سهم گیری بیشتر و مستقیم شدند.

شبکه های زنان و جامعه مدنی کلمبیا چندین دهه برای رسیدن به صلح فعالیت کردند. آنها برای قانون گذاری، دفاع از حقوق بشر، حمایت از مباحث عمومی در حمایت از صلح و نیز میانجیگری و کاهش سطح منازعه در میان جوامع خود تلاش نمودند. آنها برای ایجاد زمینه‌ی‌گفتگو و زنده نگهداشتن حمایت از صلح کمک کردند و بسیاری از آنان  در این راستا قربانی ویا شدیدا متضرر شدند و از این بابت در مورد کیفیت توافق صلح نگران بودند.

خصوصا گروه های زنان نسبت به سهم شان در این مذاکرات ناراضی بودند. هم زنان و هم مردان قربانیان خشونت های کلمبیا بودند و زنان و مردان هر دو برای رسیدن به صلح از طرق خشونت- پرهیز مبارزه کرده بودند و بویژه در خصوص قضیه مصالحه با فارک، هم زنان و هم مردان نیروهای رزمی تشکیل می دادند (اگرچه رهبری فارک هنوز هم عمدتا با مردان بود.) علی الرغم اقداماتی در جهت سهیم ساختن زنان در مذاکرات گذشته، زمانی که دور جدید گفتگوها در هاوانا آغاز شد، فقط یک نفر از بیست مذاکره کننده (به نمایندگی از فارک) زن بود.

در اکتوبر سال ۱۳۹۲ هـ ش، یک نشست ملی زنان برای صلح، برگزار شد و چندین صد زن فعال در زمینه‌ی‌صلح از سرتاسر کشور جمع شدند و برای رسیدن به یک مصالحه‌ی‌فراگیر و همه شمول مطالبات خود را مطرح کردند، از هر دو جانب خواستند تا رسیدن به توافق، میز مذاکره را ترک نکنند؛ و به روشنی نیازها، منافع و تجارب زنان در مورد منازعه را در خلال  گفتگو ها در نظر گیرند.[23]

بر اثر تداوم این مطالبات و دادخواهی جامعه مدنی، چندین هیات به نمایندگی از قربانیان، زنان فعال و گروه های اقلیت بومیان به هاوانا رفته و با تیم مذاکره کننده دیدار نمودند تا نسبت به شنیده شدن مطالبات شان مطمئن شوند.  این اقدامات در سطح رسمیات باقی نماند و به طور مثال جلسات با جامعه مدنی باعث شد تا فارک یک پروسه‌ی‌اذعان، عذرخواهی و اصلاحات در جهت منافع قربانیان را آغاز نماید.[24]

رسیدن به یک  توافق و تقریبا شکست مجدد (۱۳۹۵ هـ ش)

پس از سه و نیم سال مذاکرات فشرده، سرانجام در ماه جوزای سال ۱۳۹۵ هـ ش بر سر متن قرارداد صلح توافق حاصل شد و به طور رسمی در تاریخ ۵ میزان ۱۳۹۵ هـ ش با حضور داشت بان کی مون سرمنشی سازمان ملل، جان کری وزیر خارجه امریکا، رائول کاسترو رییس جمهور کیوبا و بسیاری دیگر از مقامات به امضاء رسید. نکات کلیدی پیمان صلح این موارد را در بر می گرفت: خلع سلاح و رفع بسیج نیروهای رزمنده‌ی‌فارک در برابر تضمین امنیت جانی آن نیروها؛ ایجاد یک دیوان ویژه قضایی برای رسیدگی جنایاتی که در خلال جنگ به وقوع پیوسته اند؛  کمک به پایان بخشیدن به کشت مواد مخدر (توسط فارک) و کمک به یافتن منابع جایگزین (توسط حکومت)؛ تضمین زمین زراعتی، کمک مالی و خدمات ابتدایی به جوامع فقیر روستایی؛ و تحول فارک به یک سازمان سیاسی و تضمین پنج نماینده در هر اتاق کنگره (پیمان هم چنین شامل یک “نظام امنیتی جامع” بود که علاوه بر دیگر موارد به نحوه‌ی‌حمایت از اعضای حزب جدید می پرداخت.)

پیمان صلح در تاریخ ۱۱ میزان ۱۳۹۵ هـ ش به رفراندوم (همه پرسی) گذاشته شد. نظرسنجی های قبل از همه پرسی حاکی از تصویب اکثریت ساده آن بود، اما برعکس، با تفاوت اندک ۵۰٫۲ در برابر ۴۹٫۸ درصد رد شد. تفاوتی که شامل نظر کمتر از ۵۴۰۰۰ تن رای دهنده می شد  هرچند میزان اشتراک مردم هم بسیار پایین و کمتر از ۳۸ درصد همه‌ی‌واجدان شرایط رای دهی بود. این نتیجه یک عقب نشینی قابل توجه در زمینه تحقق صلح بود.

اکثریت مردم بی طرف با نفس صلح مخالفتی نداشتند [25]اما احساس می کردند که رزمندگان فارک و مخصوصا فرماندهان آنان، بیش از حد لازم در چارچوب عدالت انتقالی مورد لطف قرار گرفته بودند. (زیرا طبق پیمان، چریک هایی که متهم به جنایت بودند،در صورت اعتراف، جزای سهل تری می گرفتند: آنها به  “محدودیت آزادی” اما نه  زندان محکوم می شدند و فعالیت سیاسی و یا دسترسی شان به دفاتر انتخابات محدود نمی شد.) این رای گیری دارای یک بعد سیاسی نیز بود. بیشترین مخالفان پیمان از مناطقی بودند که طرفداران اوریبه رییس جمهور گذشته، آنجا حضور داشتند و بیشترین موافقان طرح صلح را کسانی تشکیل می دادند که بیش از همه از منازعه متضرر شده بودند.  (نویسنده ای به نام یاکوبو گرایلس استدلال می کند که اکثریت کسانی که در این مناطق به پیمان رای مثبت دادند، تنها به خاطر بسیج قربانیان نه، بلکه نوعی ابراز مطالبه برای برچیده شدن وضعیت حضور گسترده‌ی‌نظامی دولت  و دریافت خدمات بوده است.[26]

پس از همه پرسی، حکومت با رهبران مخالفان پیمان صلح دیدار کرد تا خواسته هایشان را دریافت نماید و سپس مذاکرات مجدد را در هاوانا آغاز کرد و جانبین بعد از شش هفته مذاکره، پیمان را بازنویسی کردند. شرایط و تعریف مکانیسم های انتقالی بسیار سختگیرانه تر شد، اما نکات اصلی – عدم محکومیت به زندان و عدم ممنوعیت فعالیت سیاسی- حفظ شد.  فارک هم چنان حداقل ده کرسی پارلمان را اقلا برای دو دوره‌ی‌اول به عنوان سهمیه خود در نظر گرفت.[27]

در مورد نسخه‌ی‌بازنگری شده‌ی‌پیمان صلح، باردیگر همه پرسی برگزار نشد، بلکه در کنگره – که در آنجا اکثریت با  موافقان صلح بود- به رای گذاشته شد. مخالفان رای گیری، جلسه‌ی‌تایید پیمان را تحریم کردند، اما متن جدید به اتفاق آرا تصویب شد و سرانجام به طور رسمی بار دیگر در تاریخ ۴ قوس ۱۳۹۵ هـ ش به امضای جانبین رسید.

اتفاقات پس از امضای پیمان صلح

ذوق و اشتیاقی که در زمان نافذ شدن  پیمان، حداقل در سطح بین المللی ، به نظر می آمد، در زمان اجرای آن تداوم نداشت. بیشتر واحدهای نظامی فارک ساحات منحصر به خود را ترک و خلع سلاح شدند  و در جوزای ۱۳۹۶ هـ ش سازمان ملل اعلام کرد که آنها خلع سلاح هفت هزار جنگجو را تکمیل کرده اند. اما ادغام این چریک ها به تأخیر افتاد و رهایی زندانیان بر اثر تأخیر در تدوین قانون دیوان اختصاصی صلح به کندی پیشرفت.[28] اولین جلسه‌ی‌استماعیه در تاریخ ۹ اسد ۱۳۹۷ هـ ش با حضور رهبر فارک رودریگو “تیموچنکو” لندونو، همراه با دو رییس  دیگر برگزار شد و آنها شهادت دادند که رهبرشان در اختطاف هایی دست داشته است.[29]

فارک خود را به صورت یک حزب سیاسی متمایل به کمونیسم بازسازی و در انتخابات پارلمانی حمل ۱۳۹۷ هـ ش شرکت کرد اما نتیجه‌ی‌خوبی بدست نیاورد.[30] تعداد آرایی که همه‌ی‌کاندیدهای فارک جمعا بدست آوردند، کمتر از ۰.۵ درصد کل آرا و به این معنا بود که بدون تضمین چند کرسی پارلمان در ذیل پیمان صلح، آنان نمی توانستند نماینده ای در پارلمان داشته باشند. چند روز قبل از انتخابات، فارک نام رهبرشان را به دلیل بیماری از لیست کاندیدها حذف کرد.[31] نظرسنجی ها نشان می داد که وی شاید قادر می شد تنها یک درصد آرا را بدست آورد.

مساعی صلح خواهانه زمانی باردیگر ضربه دید که در انتخابات ریاست جمهوری، ایوان دوکو، یکی از افراد وابسته به جناح اوریبه  با کمپاینی متمرکز بر انتقاد از پیمان صلح، برنده شد. وی توانست شهردار سابق شهر بوگوتا، گوستاوو پترو، که زمانی خود یک شورشی چپگرا بود را در دور دوم انتخابات شکست دهد. در تاریخ ۱۶ اسد ۱۳۹۷ هـ ش، دوکو گفت که می خواهد پیمان با فارک و نیز مذاکرات جاری با جبهه آزادیبخش ملی را بازنگری نماید. در سنبله ۱۳۹۷ هـ ش دوکو گفتگوهای صلح را با هدف فشار بر جبهه‌ی‌آزادیبخش جهت توقف مبارزات مسلحانه شان، به تعلیق در آورد. گفتگوهای صلح که همانند مورد فارک در هاوانا و با حضورداشت نمایندگان ونزوئلا، کیوبا، چیلی، برازیل و ناروی به عنوان تضمین کننده های پیمان در جریان بود، از قبل نیز بر اثر تنش در روابط ونزوئلا و کلمبیا با دشواری مواجه بود.[32]

باردیگر خشونت ها که پس از امضای پیمان صلح با فارک کاهش یافته بود، به گونه روز افزونی، مخصوصا درمناطقی افزایش یافت که گروههای شورشی آنجا را تخلیه کردند و دولت نتوانست خلاء را پر نماید.  همچنان رقابت بر سر کنترل کشت کوکا شدت گرفت و منجر به یک سلسله خشونتها گردید. گروههای رقیب را گروه های شبه نظامی پیرو – که مرتبط با شبه نظامیان وابسته به جناح راست بود و هیچ گاه به درستی منحل نشدند[33] – و مافیای سابق فارک تشکیل می دهد که مجمع واحدهای جدا شده از فارک، رئیسان مافیا و جنگجویان گذشته‌ی‌ناراضی گشته و مشتمل بر حدود ۲۵۰۰ رزمنده‌ی‌سابق فارک می باشد.[34] واحدهای متمرد فارک  مدعی بودند که آنان به دلایل ایدئولوژیک از وضعیت آمادگی نظامی خارج نشده اند، اما هم زمان تمرکزشان بر کنترل منابع مالی شان از تجارت مواد مخدر، ماین گزاری های غیر قانونی و اخاذی بود.[35]  برخی از جنگجویان نیز ابراز داشتند که آنها ابتداء دست از جنگ کشیدند، اما زمانی که دریافتند در برابر هدف قرار گرفتن از سوی گروههای شبه نظامی آسیب پذیرند، دوباره بسیج شده اند.[36] اما کسانی دیگری نیز از آغاز مذاکرات راه خود را از پروسه‌ی‌صلح بدون ارایه‌ی‌دلیلی جدا کردند و اکنون می خواهند تا جایی که امکان دارد سهم بیشتری از درآمد ناشی از خط قاچاق کوکائین بدست آورند.

افزایش خشونتها به طور خاص فعالان اجتماعی، رهبران اجتماعی و مدافعان حقوق بشر را هدف گرفته اند. طبق اظهارات دفتر بازرس حقوق بشر کلمبیا حداقل ۳۱۱ رهبر اجتماعی و مدافع حقوق بشر در خلال سالهای ۱۳۹۵ هـ ش الی جوزای ۱۳۹۷ هـ ش کشته شده اند[37] و طبق یک گزارش نیویورک تایمز ۱۹۰ رهبر اجتماعی تنها در سال ۱۳۹۷ هـ ش به قتل رسیده است.[38] تعداد زیادی از این فعالان را کسانی تشکیل می دهند که در پروژه های مرتبط با پروسه‌ی‌صلح فعالیت می کردند.[39]

ناظران این قتل ها را تلاشهایی در راستای محدود کردن مشارکت سیاسی، خارج ساختن پروژه های توسعه ای و تضعیف اقدامات جهت کنترل کشت کوکا، می دانند.  با این وجود جامعه مدنی نگران است که عکس العمل شدید دولت  می تواند به نظامی سازی صلح بیانجامد و  سرانجام منجر به ضیق شدن هرچه بیشتر فضا برای مشارکت سازمانهای اجتماعی  گشته و  فرصتی  که تازه بعد از پیمان صلح فراهم آمده است  از بین برود.[40]

  1. موارد مهم مرتبط با افغانستان

هدف و تعهد مشترک در قبال پروسه‌ی‌صلح

وقتی جنرال نیکلسون از پروسه‌ی‌صلح کلمبیا یادآوری نمود، گفت آن پروسه به این دلیل موفق بود که تصمیم گرفته شد تا جنگ و صلح هم زمان درجریان باشند و گفتگوها محرمانه دنبال گردد. مسلما درپیروزی مذاکرات صلح کلمبیا این اصل نیز مبرم بود تا هنگامی که جانبین برای مذاکرات رسمی مهیا نیستند، گفتگوها محرمانه باقی بماند و حصول توافق صلح، مشروط به آتش بس نشود. با این حال عمده ترین درس شاید چیز دیگری باشد: اینکه جانبین به اهمیت اذعان رسمی به هدف مشترک مبنی بر پایان دادن به جنگ و تداوم گفتگوها به رغم اتفاقات خونین در خارج از جلسات متعهد ماندند. این اصل مهم باعث شد تا خطر ملغا شدن مذاکرات – که همیشه متصور است- منتفی شود و مفسدین (و اخلال گرانی) که می توانستند مذاکرات را بر اثر نقض آتش بس به هم ریزند، و یا جنگ را شدت دهند و یا بحران سیاسی را خلق و تشدید کنند، موفق نشدند.

اما رسیدن به این سطح از تعهد در هر شرایط جنگی بسیار مشکل است. دو طرف به یک دیگر اعتماد ندارند و عامه‌ی‌مردم نیز نسبت به روند صلح مشکوک اند.  در افغانستان شرایط پیچیده تر است زیرا توافقی بر سر اینکه چه کسی باید صلح آورد، وجود ندارد. حکومت افغانستان خود را برگزارکننده‌ی‌گفتگوها و حافظ عزت و وقار (مردم) می داند، در حالیکه طالبان حتا آنان را به عنوان یک طرف مهم نزاع، به رسمیت نمی شناسد و اصرار بر گفتگو با امریکایی ها دارند (که به زعم آنان نیروی اشغالگری است که حکومت مشروع آنان را ساقط و مانع عمده در برابر کسب دوباره‌ی‌قدرت محسوب می شوند.)  اختلاف در دسته‌ی‌حکومتی نیز  بر پیچیدگی وضعیت می افزاید[41] به همان مقیاس، مذاکرات مستقیم امریکا با طالبان شرایط را پیچیده می کند.

جهت موفقیت مذاکرات، دو جانب می بایست یکدیگر را به عنوان شریکی مناسب برای جستجوی راه حل ختم جنگ  و تحقق صلح  به رسمیت بشناسند. در حالیکه حکومت افغانستان ترجیح می دهد تا گفتگوها را راهی برای بازگشت شورشیان به جامعه تلقی کند، طالبان توقع دارند که حداقل هدف شان مبنی بر زندگی در کشوری عاری از جنگ و اشغال بیگانه، رسما پذیرفته شود.

تعهد دو طرف کلمبیایی مبنی بر ختم منازعه – که به تداوم گفتگو ها صرف نظر از همه مشکلات کمک کرد- ناشی از درک این موضوع بود که هیچ جانبی توقع کسب پیروزی بر اثر تداوم خشونت ها نداشت.  به نظر می رسد که منازعه‌ی‌افغانستان هنوز هم به این نقطه نرسیده، اگرچه واضح است که هیچ یک از دو جناح نمی تواند برنده شود. (طالبان شاید امیدوار باشند که بر اثر گذر زمان حکومت فعلی به خاطر کاهش احتمالی حمایت های خارجی از درون فروپاشد، اما این سناریو برای هیچ کس موفقیت نمی آورد. زیرا با وجود تعداد کثیر گروه های مسلح خود مختار و وفور گسست های متقاطع، شکل گیری یک جنگ دیگر میان جناح های مختلف و یا هرج و مرج عمومی بر اثر سقوط حکومت مرکزی متصور است.)

طرفهای مختلف جنگ – عمدتا حکومت افغانستان، طالبان و امریکا – نشان می دهند که آنها شاید در گفتگوهایی برای ختم جنگ شرکت کنند، اما هنوز هم نمی توان نشانه ای از یک عزم و یا تعهد مشترک جهت خاتمه دادن به منازعه را مشاهده کرد. هنوز هم همه‌ی‌جوانب درگیری به پیروزی نظامی و یا تضعیف دیگری چشم دوخته اند و صلح و یا حداقل تلاش مشترک برای تحقق آن، هنوز هم به طور قناعت بخش به عنوان بهترین گزینه‌ی‌ختم جنگ مطرح نیست. البته این وضعیت به این معنا نیست که نباید گفتگو کرد و یا گفتگو نمی تواند اعتمادسازی کند، بلکه باید این واقعیت را در نظرداشت که جهت آغاز مذاکرات  راه بسیار طولانی را باید طی کرد.

تقریبا چهار سال وقت گرفت تا جانبین در قضیه کلمبیا به یک توافق رسیدند، در حالکیه هر دو طرف مصمم بودند تا زمان پایان دادن به جنگ، دست از مذاکره برندارند.  این مذاکرات در حالی این قدر به طول انجامید که آنان تجربه‌ی‌استفاده از درسهای آموخته شده بر اثر مذاکرات ناکام قبلی را داشتند، به کمک تسهیل گران خبره دسترسی داشتند، و به پیگیری نشست ها طبق یک زمان بندی بسیار منظم و فشرده پای بند بودند.  دو جانب در افغانستان تجربه‌ی‌کمتری دارند و تسهیل گر مناسبی نیز تا به حال اظهار وجود نکرده و تنها دیدارهایی نا منظم صورت گرفته است. و همانگونه که قبلا ذکر شد، هنوز هم بر سر اینکه کدام طرف دور میز مذاکره باشند، توافقی بدست نیامده است. بنابراین پروسه‌ی‌صلح احتمالا نیازمند وقت بیشتر و یک روند موقتی جهت  گفتگوهای آزمایشی و مقدماتی است.

هر فرمولی که سرانجام برای شکل گیری گفتگوها انتخاب شود، نیازمند اذعان و دربرگیرنده این واقعیت است که منازعه‌ی‌جاری، تنها جنگ میان افغانها نیست زیرا نیروهای بین المللی نیز در افغانستان حضور دارند، تداوم حکومت افغانستان وابسته به کمک های بین المللی است، پناهگاه هایی برای مدتی طولانی در پاکستان وجود داشته، جمعیت کثیری از افغان ها در ایران و پاکستان مهاجرند و جنگ افغانستان با گستره‌ی‌مبارزه‌ی‌جهانی علیه افراطیان خشونت طلب و تروریسم مرتبط است.[42]

حمایت خارجی محدود ولی مناسب، منعطف و لازم

در کلمبیا، مانند هر جنگ دیگری، با وجود آن که هر دو جانب مصمم به گفتگو بودند، عدم اعتماد نسبت به نیت دیگری بسیار شدید بود.  از آغاز مسلم بود که بدون حمایت خارجی جهت تسهیل و به گونه ای تضمین دوام گفتگوها، آنان حتا نمی توانستند بر سر چارچوب اصول گفتگوها به توافق برسند.  ولی هر دو جانب اراده داشتند تا گفتگو ها را کنترل کنند و در قبال پروسه‌ی‌صلح مسئول باشند و به همین دلیل آنها بر روش گفتگوی رو در رو همراه با حمایت محدود خارجی موافقت کردند.

ناروی و کیوبا قبلا شاهد و تسهیل کننده‌ی‌گفتگوهای مقدماتی بودند و جانبین از آنها خواستند تا در مذاکرات رسمی نیز به عنوان “ضامن” حضور داشته باشند و دو کشور ونزوئلا و چیلی نیز به عنوان “کشورهای مکمل” سهم داشتند (همراهی ونزوئلا به هر ترتیب از ابتدا لازم پنداشته می شد، اما چیلی را کلمبیا به خاطر تعدیل نقش رییس جمهور چاویز به این جلسات دعوت کرد.) نقش اختصاصی هر یک از کشورهای پشتیبان صلح روشن نبود، اما نماینده کشورهای ضامن، در جلسات اشتراک اما صحبت نمی کردند و نماینده‌ی‌کشورهای مکمل در پایان هر نشست از محتویات مذاکرات آگاه می شدند.  مشخص نکردن نقش این کشورها، باعث شد تا آنها بتوانند انعطاف بیشتری داشته باشند و در عمل، کیوبا و ناروی بر پابندی جانبین به مذاکرات نظارت می کردند، نقش حافظ متون تهیه شده را داشتند، در مورد پیشرفت توافقات بنا به درخواست جانبین اطلاع رسانی می کردند و حضور متخصصان را در صورت نیاز(به طور مثال در مورد عدالت انتقالی و حقوق بین الملل)  زمینه سازی می کردند. در صورت بحران و یا اختلافات اساسی جانبین، آنان گزینه های بدیل را پیشنهاد می کردند و یا حمایتهای مادی مورد نیاز را فراهم می آوردند.

در مورد افغانستان نیز، تصور یک روند پایدار و سنجیده شده و موثق بدون پشتیبان های خارجی قابل اعتماد، خبره و بی طرف آسان نیست. پشتیبان خارجی علاوه بر پابند نگهداشتن جانبین به تداوم پس از آغاز گفتگوها، به زمینه چینی دیدارها و تعیین موضوع هر نشست و نیز اینکه در هر نشست چه کسانی باید در جلسه حاضر باشند کمک می کنند. حضور پشتیبان ها می تواند هم زمان به چندین لحاظ مفید واقع شود و همانند مورد کلمبیا، آنها شاهدان مذاکرات خواهند بود، نشست ها را تسهیل خواهند کرد و از اسناد تولید شده حفاظت خواهند کرد و می توانند در صورت نیاز مشورت ارایه نمایند و ضامن و ناظر پیمان باشند. مسلما این نقش را باید کشورها و یا اشخاصی به دوش گیرند که دستی در جنگ نداشته، شکیبا باشند و عجله ای برای اعلان موفقیت ندارند.

تعاملی شکننده: روندی آهسته، به دور از جنگ و بستر اجتماعی آن

تصمیم کلمبیا جهت برگزار نمودن نشستها در خارج از کشور، بدور از چشم رسانه ها، سیاست مداران و میدان جنگ، مذاکره کننده ها را قادر ساخت تا در سخت ترین شرایط به توافق برسند. هم چنین این شیوه زمینه‌ی‌اعتمادسازی میان طرفین را فراهم آورد. فرانک پیرل، یکی از مذاکره کنندگان حکومتی یادآوری می نماید که اولین جلسات تا چه اندازه دشوار بوده است: “احساسات متضادی بر جلسه چیره بود چرا که ما رویاروی کسانی نشسته بودیم که قتلهای فجیعی را مرتکب شده بودند. و آنان نیز با نمایندگان حکومتی روبرو بودند که آن را ظالم و فاقد مشروعیت تلقی می کردند.”[43]

نیلاندر به یاد می آورد:”این گفتگو ها بیش از آنچه که تصور می کردیم طولانی شد. اما پس از آغاز جلسات به زودی به این موضوع پی بردیم … دو موضوع اول اجندا، اصلاح اراضی و مشارکت سیاسی واقعا به ریشه  های منازعه برمی گشتند. این ها دلایلی بودند که فارک شصت سال قبل دست به اسلحه شد و این دو موضوع مسلما ریشه‌ی‌منازعه بود.  مدتی زمان برد تا جانبین صحبت کنند و نظرگاه هایشان در مورد پیشینه‌ی‌منازعه را تبیین و مواضع یکدیگر را درک کنند.”[44] وی در مصاحبه ای دیگر، فیلسوفانه ابراز کرد که “هر گفتگویی میان انسان ها، آنها را متحول می سازد.”[45]

به خاطر تداوم فرصت اعتمادسازی، توافق جانبین مبنی بر محرمانه ماندن دیدارها و موضوع جلسات و نحوه‌ی‌اطلاع رسانی و یا شامل ساختن عامه در روند مذاکرات و مخصوصا رعایت این تعهد، بسیار حیاتی بوده است. بویژه در آغاز گفتگوها، محرمانه بودن باعث شد تا گفتگوها مختل نگردد.  با توجه به رشد مستند سازی و یادداشت تجارب گفتگوها در افغانستان، می توان دریافت که  در تجارب گذشته، شروع گفتگوها با طالبان غالبا به بیرون درز کرده، همراه با بیانیه های پیش از موعد بوده و یا تمایل یک طرف برای گفتگو، نشانه‌ی‌ضعف آنها تصور شده است. تداوم مراقبت از روند گفتگوها هم چنین به دلیل مداخله‌ی‌تعداد زیادی از دیپلمات ها و جنرالان و نیز مأموران حکومتی پیچیده می شود چرا که مأموران حکومت خود را تحت فشار حس می کنند تا اندکی پیشرفت را – در صورتی که هنوز اصلا توفیقی بدست نیامده و یا هنوز زودرس است – نشان دهند.

جانب منفی مذاکرات پنهانی نیز ایجاد اعتماد ضعیف میان  آنهایی است که دور میز مذاکرات حضور ندارند و نمی دانند که چه موضوعاتی مذاکره می شود. آنها نگران اند که منافع آنان در زمان مذاکرات نادیده انگاشته شود و یا نسبت به ضررهای ناشی از پیامدهای منفی مذاکرات در هراس اند. شفاف بودن اهداف و اصول گفتگوهای احتمالی، انتخاب دقیق مذاکره کنندگان و تسهیل کننده ها و اطلاع رسانی در مورد مراحل مختلف گفتگو می تواند تا حدودی در  مدیریت این وضعیت کمک می نماید.  با این حال مثال کلمبیا نشان می دهد که حتا یک پیمان صلح سنجیده شده و مبتنی بر مذاکرات متداوم، بویژه در محیطی که دو قطبی شده، می تواند بسیار آسیب پذیر باشد.

در مورد افغانستان، مسئله های عمده ای که می بایست قبل از آغاز مذاکرات در نظر گرفته و رفع شوند ناظر بر این نگرانی ها است که گویا حکومت فعلی افغانستان به دنبال تحقق اجندای پشتون های متعصب است (و مصالحه با طالبان می تواند این روند را بیش از پیش وسعت دهد)؛ هراس از اینکه فرهنگ تفرقه گرایی، تقسیم قدرت و معافیت بر اثر سهیم کردن طالبان در قدرت، قبل از رسیدگی به عوامل و عواقب منازعه،  افزایش خواهد یافت؛ ترس از اینکه جامعه بین الملل و حکومت افغانستان تمایل دارند تا حقوق زنان، اقلیت ها و همه‌ی‌مردم را به معامله بگذارند و به خاطر رسیدن به یک صلح صوری، دستاوردهای کشور در سالهای اخیر در زمینه حاکمیت قانون و آزادی ها و حمایت از حقوق شان را از دست دهند.

روندی جدید بر مبنای درسهای آموخته شده از گذشته

پروسه‌ی‌صلح کلمبیا بر مبنای درسهای فراگرفته شده از تداوم منازعه و نیز بررسی و مطالعه‌ی‌تجارب دوره های گذشته مذاکرات صلح تدوین شد. این درسها تحت چهار اصل اساسی خلاصه شدند که بعدها روند صلح را هدایت می کرد : گفتگوهای محرمانه برای تدوین اجندای مذاکرات؛ برگزاری جلسات در خارج از کلمبیا؛ حضور نظامیان در میز گفتگو و جلب پشتیبانی و مقبولیت منطقه ای.  رییس جمهور غنی نیز در برنامه‌ی‌صلح خود از چهار اصل یادآوری نموده است.[46]  اگرچه کاربرد این واژه می تواند اشاره ای به روند صلح کلمبیا تلقی شود، اما اصول مورد نظر وی بیشتر به زمینه‌ی‌مشترک (احترام به قانون اساسی و حاکمیت قانون، ممنوع بودن مشارکت سیاسی گروههای مرتبط با تروریسم) می پردازد تا به اصولی که می توانند جهت ایجاد یک چارچوب برای مذاکرات مفید واقع شوند.

اصل دیگری که روند کلمبیا از آن تبعیت کرد، عدم اصرار بر آتش بس بود. این واقعیت که فارک از فرصت آتش بس مهیا شده در دهه‌ی‌نود میلادی جهت بازسازی تشکیلاتی خود استفاده کرد، توجیه یک آتش بس دیگر را قبل از رسیدن به توافق ، در برابر کسانی که نسبت به نیات فارک بد بین بودند ، مشکل می ساخت.  تجارب دوره های پیشین مذاکرات هم چنان خاطر نشان ساخت که  آتش بس  می تواند احتمال شکست گفتگو را افزایش دهد. از سویی،  نبود یک آتش بس دو جانبه به این معنا است که مردم پیام های متناقضی در مورد اراده‌ی‌طرفین در مورد صلح دریافت می کنند و پس از هر رخداد خشونت بار، مردم تداوم گفتگوها را زیر سوال می برند.

شاید افغانستان نیز تحت چنان شرایطی – گفتگو بدون آتش بس – به مذاکرات صلح اقدام کند، چرا که به نظر می رسد که جناح های مختلف نمی خواهند بر سر جزئیات و شرایط آتش بس به موافقت برسند و یا آتش بس را تدوام دهند.  اما حتا بدون آتش بس رسمی نیز، لازم است تا به طور قابل ملاحظه ای از میزان خشونت ها مخصوصا علیه مردم ملکی کاسته شود و در صورت وقوع صراحتا چنان حملاتی محکوم گردد.

درس دیگری که دو طرف منازعه  کلمبیا از خلال بررسی تجارب گذشته مذاکرات صلح فرا گرفتند، توافق بر سر تعیین اجندایی محدود برای مذاکرات رسمی بود. آخرین دوره‌ی‌قبلی مذاکرات، ۱۲ مسئله عمده و ۴۸ مسئله‌ی‌کوچک تر را در برداشت در حالیکه بسیاری از آن مسایل فراتر از حدودی بود که مذاکره کننده ها قادر به تصمیم گیری در مورد آن بودند، مثلا برخی گمان می کردند فارک در موقعیتی است که می تواند به طور مثال تغییر نظام اقتصادی کشور و بازنگری در مدل توسعه‌ی‌اجتماعی و یا اصلاح نظام عدلی و اصلاح حکومت را مطالبه نماید.

افغانستان تجربه‌ی‌چندین دوره مذاکرات پیشین با طالبان را در کارنامه‌ی‌صلح ندارد، اما هنوز هم می تواند از گذشته بیاموزد. این کشور می تواند ابتدا مذاکرات گذشته صلح، مانند پیمان جنوا در سال ۱۳۶۷ هـ ش، پیمان سال ۱۳۷۲ هـ ش اسلام آباد (که پس از امضای آن رهبران مجاهدین به مکه رفتند تا قسم یاد نمایند که نسبت به آن قرارداد متعهد باقی می مانند)، میانجیگری ۱۳۷۹ هـ ش سازمان ملل میان طالبان و ائتلاف شمال، پروسه‌ی‌سال ۱۳۸۱هـ ش در بن، تفاهم نامه حکومت وحدت ملی و  قرارداد میان حکومت و حزب اسلامی در سال ۱۳۹۶هـ ش را مرور نماید.

آنچه که درمورد تمام تفاهم های اخیر افغانستان – به شمول تفاهم نامه بن، تفاهم نامه تشکیل حکومت وحدت ملی و قرارداد صلح با حزب اسلامی- قابل ذکر می باشد این است که همه عملا با عجله صورت گرفته، هدف و حدود شان بسیار بسته بوده و با فشار و حمایت شرکای بین المللی تهیه شدند در حالیکه خود آنان نیز تحت فشار زمان بندی برنامه هایشان بودند. نشانه هایی محرز است که باردیگر این خطاها در حال تکرار اند. زلمی خلیل زاد، فرستاده‌ی‌امریکا در مورد مصالحه‌ی‌افغانستان اخیرا ابراز داشت که وی “برای پایان بخشیدن به تراژدی افغانستان شتاب می کند ” و با تأکید ابراز امیدواری کرد که طالبان و حکومت افغانستان از فرصت انتخابات آینده‌ی‌ریاست جمهوری بدین منظور سودجویند، انتخاباتی که برای ماه حمل ۱۳۹۸ برنامه ریزی شده است و وی انتظار دارد که این تاریخ به عنوان ضرب الاجلی برای تحقق روند صلح و دستیابی به یک پیمان باشد[47]. (بعد از آنکه وی نسبت به معنادار بودن این برنامه اش تحت فشار قرار گرفت، مصرانه  گفت که هم عجله دارد و هم واقع بین است.)   اعضای شورای عالی صلح نیزپیرامون این موضوع اظهار داشتند که حکومت امریکا به خلیل زاد فقط شش ماه وقت داده تا مذاکرات میان امریکا و طالبان را نهایی و اجرایی کند[48]. چنین رویکردی، مخصوصا با در نظرداشت این واقعیت که هنوز هم، اراده و تعهد همه‌ی‌اطراف جنگ افغانستان نسبت به مذاکرات رسمی پرسش برانگیز و ناروشن است،  منتج به یک پروسه‌ی‌سنجیده شده و عمیق نخواهد شد.

محتوای گفتگو ها چه باید باشد؟ 

با در نظرداشت این واقعیت که حکومت افغانستان و طالبان – و هم چنین حکومت افغانستان و امریکا- در زمینه مذاکرات رسمی با یکدیگر، تجربه‌ی‌اندکی دارند، روشن  نیست چه مسایلی در اجندای گفتگوها گنجانده شده و مواضع هریک از اطراف منازعه در مورد آنها چیست. ورای گفتگوهای صلح، مواضع جوانب ذیدخل روشن است.  حکومت افغانستان خود را در جایگاه مدافع قانون اساسی، و طالبان خود را یک تحریک ملی برای ایجاد حکومت اسلامی و مبارزه علیه اشغالگران خارجی و حکومت وابسته به آنها تعریف می کنند. با این حال در میان تحریک نیز نظرهای مختلفی وجود دارد که تا به حال تبلور نیافته اند[49] . در نتیجه معلوم نیست که طالبان چه مطالبات و نگرانی های عمده ای را  برای گنجاندن در اجندای مذاکرات مطرح می کنند.

اگر پروسه‌ی‌احتمالی صلح وقت کافی در نظر گیرد تا  حکومت و طالبان و نیز مردمی که خود را گرفتار در میدان منازعه می بینند، موقف و چشم انداز جدیدی را ابراز نمایند، می توان انتظار یک روند مفید را داشت.  طالبان از این فرصت برای تبیین اهدافی که به خاطر آن ایستاده اند (و احتمالا شامل مطالبه برای اصلاح قضاء، مبارزه علیه فساد و اجندای حکومت اسلامی – که بسیار مشابه درخواست های مجامع سیاسی محافظه کار می باشد-) و چگونگی اصلاح و تغییر در نظام سیاسی کنونی برای تحقق آن اهداف ،‌ بهره می برند. آنان هم چنین نیاز به درک این موضوع دارند که شریک شدن در نظام چه اثری بر اعتبار آنان می گذارد؟ اگر آنان مطالبات بسیار رادیکالی را طرح کنند، باخطر از دست دادن حمایت  حتا افراد خود مواجه خواهند شد.  بر عکس اگر خواسته های آنان بسیار فراگیر باشد، فرصت مذاکره را به خطر خواهند انداخت.

در عمل، انگیزه‌ی‌جنگجویان برای همراهی با تحریک طالبان، بویژه در سطح محلی، به ندرت مرتبط با تعقیب اهدافی است که ناشی از اجندای ایدئولوژی طالبان (محدود کردن تحصیل و اشتغال زنان، تغییر قانون اساسی) و یا خواسته های جذاب برای سطوح رهبری طالبان (تعدادی وزارت خانه، کنترل بر ولایات و نیز سهیم شدن درانتخابات) می باشند. در واقع روشن نیست که مطالبات طالبان چیستند و به چه چیزی می خواهند برسند، و این موضوع تنها محدود به سطوح رهبری طالبان نیست تا قومندان هایشان را قناعت بخشند در برابر تعهداتی، اسلحه‌ی‌خود را زمین بگذارند.

موضوع مفید دیگر، پس از شروع گفتگوهای آزمایشی، “اصول صلح” می باشد. اصولی که می بایست اکثریت حامیان هردو جناح بر سر آن توافق نمایند و چارچوبی فراگیرتر از دسته بندی های جناحی باشد[50]. در مورد کلمبیا عملا این اصول، همان پایبندی مشترک هر دو جناح نسبت به تداوم گفتگو ها تا زمانی است که بر سر نحوه‌ی‌پایان دادن به منازعه به توافق رسیدند و فارک از وضعیت آمادگی جنگی خارج شد.

نقش زنان در پروسه‌ی‌صلح

جامعه مدنی و بویژه شبکه های زنان در حمایت از صلح نقش مهمی به دوش داشتند[51]. زمانی که پروسه‌ی‌صلح، عمدا به دور از انظار عامه برنامه ریزی و اجرا می شد، زنان ( و تقریبا همه‌ی‌مردم) دسترسی شان به دلیل  پنهان بودن گفتگوها و نیز کوچک نگهداشتن عده‌ی‌مذاکره کننده ها بر مبنای دلایلی موجه، محدود گشت. اما حتا یک تیم کوچک مذاکره کننده نیز باید تکثر و تنوع را از طریق شامل ساختن زنان درجمع مذاکره کننده ها و نیز دریافت نظریات گروه های زنان، حفظ نماید. در مورد قضیه‌ی‌کلمبیا، به مرور زمان، تعداد زنان در جمع تیم های مذاکره کننده و نیز در کمیته های پشتیبانی آنان افزایش یافت و مکانیسم هایی به کار بسته شد تا مذاکره کننده ها بتوانند نظریات مهم و حیاتی دیگران را، مخصوصا زمانی که صحبت بر سر حقوق قربانیان و اعاده حقوق تلف شده بود، دریافت نمایند.

البته در نظرداشت حقوق و نگرانی های زنان (و نیز قربانیان، اقلیت ها و گروه های آسیب پذیر) در پروسه‌ی‌صلح مسئله ای وسیعتر از این است که چه کسی در میز مذاکره باشد.  علاوه بر آن بسیار مهم است کسانی که مذاکره می کنند و شاید آسیب پذیر نباشند و یا به اندازه‌ی‌قربانیان جنگ زجر نکشیده اند، نسبت به موضع و حقوق گروه های آسیب پذیر غفلت نورزند، بلکه نیازها و حمایت های مورد نظر آنان را در زمان مذاکره حتما مورد توجه قرار دهند. به عنوان مثال، در مورد کلمبیا نقش زنان در زمان بعد از صلح کاملا نادیده گرفته شد، چرا که مرحله‌ی‌خلع سلاح و ادغام ، زنان رزمنده در گروه فارک را تحت پوشش قرار نمی داد بلکه از آنان خواسته شد تا به فعالیت های سابق شان در محیط خانه برگردند و نقش سنتی زنان را تقبل کنند. از آنجاییکه زنان در جنگ افغانستان نسبتا کمتر دخیل بوده و نقش کم اهمیت تری را بدوش داشته اند، مرحله‌ی‌ملکی سازی و ادغام می تواند زندگی زنان را متاثر سازد. چرا که با بازگشت نظامیان با و یا بدون داشتن کدام شغلی به خانه ،‌ زنان را بیش از گذشته، خطر خشونت های خانگی و نیز محدود شدن آزادی حرکت تهدید می نماید.

در حالیکه زنان کلمبیایی توانستند به خاطر رسیدن به هدفشان مبنی بر مطالبه‌ی‌نقشی بزرگتر و داشتن صدایی صریح تر در روند صلح، متحد و بسیج شوند، زنان در افغانستان همیشه در هراس اند که توانایی چنان اقداماتی را ندارند.  سیپی آذربایجانی-مقدم اخطار می دهد که زنان در حال از دست دادن فرصتی مهم و تاریخی  برای تدوین اجندای صلح هستند، چرا که گمان می کنند صدای آنان شنیده نخواهد شد و طالبان نمی خواهند با خواست زنان همراهی نمایند و نسبت به مردان  مظنون هستند که حقوق شان را پایمال خواهند کرد، زیرا مردان اراده ای برای دفاع از دستاوردهای زنان ندارند.[52]  برعکس چنان برداشتی، آذربایجانی-مقدم بر این باور است که زنان می توانند در مورد تدوین یک استراتیژی ائتلاف سازی و کسب پشتیبانی فعالیت کرده و یک “پیام و خواست معتبر و متحدانه و مطالباتی  منسجم به  نمایندگی از همه‌ی‌زنان در مورد صلح را مطرح کنند.”

بدین ترتیب، زنان فعال افغانستان  و حامیان آنان، می توانند تلاشهایشان را در چندین جبهه متمرکز نمایند: مطمئن شوند که زنانی توانا وگویا در میز مذاکره حضور خواهند داشت و از حمایت لازم برای اجرای وظایف شان چلندار خواهند بود؛ مطمئن شوند که آن زنان مذاکره کننده و کسانی که در تیم پشتیبانی از آنها قراردارند، به طور مرتب توسط متخصصین زبده و فعالان لابی و آگاه شده و معلومات کافی را دریافت نمایند؛ جوامع مختلف باید جهت حمایت از صلح و دادخواهی برای خواسته هایشان بسیج شوند؛ و جایگاه زنان، نه به عنوان گروه نیازمند حمایت، بلکه کسانی که صریحا دادخواهی می کنند و برای رسیدن به صلح جهت احقاق حقوق خودشان فعالیت می کنند مجددا تعریف و شناسایی شود.

نقش بخشهای دیگر جامعه مدنی

جامعه مدنی افغانستان متشکل از سازمانهای مختلف،  تشبثات و مردم است. برخی از آنان سازمان یافته تر و رسمی تراند و به عنوان نمونه تحت سازمانهای چتری و یا شبکه ها فعالیت می کنند و به این لحاظ حکومت و تمویل کننده ها می توانند به آسانی با آنان مشورت و یا همکاری نمایند.  این شبکه ها شامل دیدبانهای انتخابات، فیفا و تیفا  و سازمان های مختلف حقوق بشری، مبارزه با فساد و شبکه های فعالان حقوق زن می باشند.  در نتیجه‌ی‌این روابط، فعالان جامعه‌ی‌مدنی همیشه در حال رقابت جهت کسب نمایندگی در کنفرانس های بین المللی، جلسات حکومتی و یا دوره های مشورتی رییس جمهور می باشند.  این رویه نشانگر این موضوع است صدایی به نمایندگی از جامعه‌ی‌مدنی، حداقل در سطحی کاملا سمبولیک غالباً  پذیرفته شده است.  از سویی، تمایلی در راستای تأثیر واقعی حضور آنان جهت طرح مسایل و یا تدوین اجندا وجود ندارد.

تثبیت نقش سازمان های جامعه مدنی به عنوان همکاران اجتماعی و سیاسی، منجر به پدیدار شدن طبقه ای از نخبگان جدید شده است، اما دسته های دیگری از جامعه مدنی نیز هستند که صدایی به نمایندگی از مردم محلی محسوب می شوند.  این دسته، در برگیرنده جنبش هایی است که با صراحت، مطالبات خود را طرح  می کنند و بر اساس طرح مسایلی خاص شکل گرفته اند و برخی از آنها، مانند جنبش های روشنایی، تبسم و اخیرا راهپیمایی صلح از هلمند توانستند جمعیت زیادی را بسیج کنند.

به جز گروه های رسمی جامعه مدنی و بسیج بسیار چشمگیر معترضان، راهپیمایی و یا معترضان تحصن کننده، افغانستان همیشه سرشار از ابتکارات محلی بوده است. به عنوان نمونه: معلمان، پزشکان و رهبران محلی که برای فعالیت و دریافت مواد مورد نیاز مکاتب و شفاخانه ها در ساحه‌ی‌زندگی شان با طالبان و حکومت لابی کرده اند؛ کهن سالانی که جهت آتش بس در منطقه‌ی‌خود، میانجیگری کرده و یا قبل از آغاز نزاع، آن را خنثا ساخته اند.   عمدتا از نقش زنان در این ابتکارات چشم پوشی می شود، چرا که هر موردی از نقش زنان در این نوع فعالیت ها، یک استثنا در مقابل قاعده‌ی‌وسیع انگاشته می شود، اما زنانی هستند که در نقش داکتر، معلم، رییس سازمان غیر دولتی، وکیل و یا عضو شورای ولایتی، ابتکارات عظیمی را با شجاعت طرح و اجرا کرده اند. بنا براین بسیار حیاتی است این مردم، که روزانه  در خط مقدم گفتگو هستند، احساس کنند ، روند صلح واقعیت ها و نگرانی های آنان را در نظر می گیرد.

با وجود آنکه معلوم نیست گفتگوهای صلح بر چه متمرکز خواهد بود و تا چه اندازه متمایل به فرا رفتن از گفتگو های آزمایشی ساده ای است که  جهت متقاعد کردن طالبان به ترک منازعه طرح می شوند؛ در صحبت های صاحب نظران اجتماعات افغانی بحث مدرنیزه، اصول مورد قبول جامعه بین الملل، مدل های توسعه‌ی‌اقتصادی و چارچوب حکومت همیشه مطرح است. اینها موضوعاتی اند که به وضوح فراتر از اجندای حکومت و طالبان می باشد.

هرچه روند مذاکرات صلح در زمینه‌ی‌شکل و ماهیت، اجندا و پیشرفت آن شفاف تر باشد، بیشتر حلقات مختلف مردم را قادر به ارایه‌ی‌دیدگاه شان، به شمول یک اجندای روشن صلح خواهند ساخت.  گروه های مختلف – احزاب سیاسی، فعالان حقوق زنان و حقوق بشر، شوراهای قبایلی،  نمایندگان اقلیت هایی مانند بلوچ ها، سیک ها، نهادهای رسانه ای، شوراهای علما، نهادهای پژوهشی، اجتماعات تجاری- می توانند برای حفظ و نمایندگی از منافع خود، مواضع خود را مطرح سازند. اما آنها هم چنان می توانند در ائتلاف سازی ها و جلسات مشورتی سهم گیرند و  زوایای مختلف جنگ را برجسته سازند و اطمینان یابند که  تجارب مختلف تأثیر جنگ در مناطق روستایی، شهرهایی که هدف حملات تروریستان بوده اند، مهاجران و جمعیت بیجا شدگان داخلی که نگران فراموش شدن منافع و حقوق شان هستند، شنیده و درک شده اند. چنین تعهدی، صرفا نه به خاطر پایبندی به اصل انصاف ، بلکه برای جلوگیری از یک الگوی دیگر حذف، حاشیه راندن و نادیده انگاشتن لازم است.

“موضوعات دشوار”: عدالت انتقالی و جنایت  

گفتگو پیرامون چگونگی رسیدگی به حقوق قربانیان و میراث جنگ، در روند صلح کلمبیا، از پیچیده ترین و پرتنش ترین موضوعات و  غالباً مستلزم چندین ماه گفتگوبوده است.   آناماریا ابانز، محقق و استاد  که آثار اقتصادی منازعه‌ی‌داخلی را پژوهش کرده است، مشکلات گفتگو را چنین خلاصه می کند: “فارک نمی خواست محاکمه شود و درصد بزرگی از مردم کلمبیا نمی خواستند که جنایاتی را که فارک طی ۵۰ سال گذشته مرتکب شده، ببخشند.”[53]

میکانیزمی که سرانجام بر اساس فیصله‌ی‌مذاکره حاصل شد، مبتنی بر مشخصات منازعه‌ی‌کلمبیا و آن چه که جانبین می توانستند برسر آن  توافق کنند، پی ریزی شده است و به  عنوان اولین پیمان صلح امریکای لاتین یادشده که مشتمل بر عفو تام و سفید، برمبنای یک قرارداد صلح، نیست و “مشخصا بر تدابیری جهت اعاده‌ی‌حقوق و جبران خسارت تأکید می ورزد.”[54] تیم های مذاکره کننده استدلال می کردند که مکانیزم مورد توافق بر حقوق قربانیان متمرکز است، اما مخالفان این توافق نامه، طور دیگری به این موضوع نگاه می کردند. بسیاری از کسانی که در روز همه پرسی به پیمان صلح رأی مخالف دادند، مخالف  بخشی از پیمان بودند که تأکید می کرد، حبس اعضای فارک، تنفیذی نه خواهد بود.  دیدبان حقوق بشر نیز انتقاد کرد که بر اساس این بخش پیمان، جنایت کاران می توانند به آسانی از محکوم شدن به مجازات معنادار، با استدلال بر اینکه طبق “فرمان مافوق ” عمل کرده اند، فرار کنند.[55] حتا رییس جمهور سنتوز در گفتگو با بی بی سی اظهار داشت که وی می خواست مدت حبس طولانی تری برای فرماندهان چریکی فارک در نظر گرفته شود، اما آن فرمان وی به مذاکره کننده ها به این صورت در پیمان آمده که “حداکثر عدالتی که صلح به ما اجازه می دهد.” به این لحاظ وی می پندارد که پیمان صلح، تفاهم نامه‌ی‌خوبی است.[56]

کارنامه‌ی‌صلح کلمبیا خاطرنشان می سازد که حتا یک “قرارداد خوب” تا چه پایه می تواند شکننده باشد و چقدر ایجاد اطمینان نسبت به نمایندگی، درک خواسته ها، منافع  و تضمین حقوق و عدالت برای کسانی که در مورد پیمان صلح خوشبین نیستند، حایز اهمیت است.  ایجاد چنین اجماعی باید در برگیرنده نخبگان گویای سیاسی و جامعه  مدنی و نیز جمع بزرگ قربانیانی باشد که خواهان صلح وعدالت هستند. در افغانستان نیز  شبیه همین نگرانی ها موج می زند و بسیاریها بر این باورند که پیمان صلح با طالبان، بویژه پیمانی که با عجله تدوین شده باشد، تنها منتج به تقسیم قدرت با طالبان خواهد شد و بیش از پیش حاکمیت قانون، اصل مسئولیت پذیری و عدالت را تضعیف می نماید و حتا صلح را نیز در پی نخواهد داشت.

با توجه به اهمیت آن نکات، یکی از درسهای پیمان صلح کلمبیا این است که هر تفاهم نامه ای که قرار است مبنای صلح در افغانستان باشد، باید تا جایی که امکان دارد با حوصله، صبر، جدیت در اراده و باور به خیر مورد مذاکره قرار گیرد. مشکل بتوان تصور کرد که دستیابی به چنان روندی، بدون دخیل بودن یک جهت ثالث ( ویا جهت چهارم با توجه به حضور جناح های سه گانه‌ی‌جنگ در افغانستان در مذاکرات آزمایشی جاری) امکان پذیر باشد.

===================================================================================

منابع

[3] Thomas Rutting, Getting to the Steering Wheel: President Ghani’s new set of peace proposals, The Afghanistan Analysts Network, 4th December 2018, see it online:< https://www.afghanistan-analysts.org/getting-to-the-steering-wheel-president-ghanis-new-peace-proposals/>

[4] جهت مطالعه‌ی‌بیشتر درمورد صلح کلمبیا: انستیتوت گذار فراگیر  (IFIT) ، مذاکرات صلح کلمبیا، درسهایی کاربردی برای مذاکره کنندگان جهانی، میزان ۱۳۹۷ هـ ش؛ رنتا زگورا و دلفین میشولان، ساخت هاوانا: کلمبیا و فارک چگونه مصمم به پایان جنگ شدند، انستیتوت بین الملل صلح، دلو ۱۳۹۶ هـ ش؛ ویرجینیا م. بوییر، جنسیت و نقش زنان در پروسه‌ی‌صلح کلمبیا، یوان ومن UNwomen، ۱۴ حوت ۱۳۹۴ هـ ش ؛ سیلکه پفافیر، زیربنای صلح کلمبیا، بنیاد برگهوف، ۱۳۹۳ هـ ش؛ جیم ویس، برد، گفتگوهای پنهانی فراهم آورنده‌ی‌صلح کلمبیا، میامی هرالد، ۲ میزان ۱۳۹۵ هـ ش؛ مصاحبه با دگ نیلندر، رادیو سی بی سی،  ۳۱ سنبله ۱۳۹۵

[5] فارک (FARC) مخفف اسم سازمان به زبان اسپانیایی و عبارت است از:   Fuerzas Armadas Revolucionarias de Colombia–Ejército del Pueblo, به انگلیسی  Revolutionary Armed Forces of Colombia – the People’s Army. و به معنای نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا- ارتش خلق می باشد.  در این ترجمه از مخفف اسم اسپانیایی آن (فارک)، استفاده شده است.

[6] جهت مطالعه‌ی‌بیشتر پیشینه‌ی‌فارک این منابع را ملاحظه نمایید:

James Bargent, The FARC 1964-2002: From Ragged Rebellion to Military Machine, Investigation and Analysis of Organized Crime (InSight Crime), 26th May 2014, see it online:< https://www.insightcrime.org/investigations/the-farc-1964-2002-from-ragged-rebellion-to-military-machine/> and BBC, Who are the Farc?, 24th November 2016, see it online:< https://www.bbc.com/news/world-latin-america-36605769>

[7]  در این مورد بیشتر را در اینجا بخوانید:

Tobias Franz, The legacy of Plan Colombia, Oxford Research Group, 24th May 2017, see it online:< https://www.oxfordresearchgroup.org.uk/blog/the-legacy-of-plan-colombia>

[8] United Nations Assistance Mission in Afghanistan, Afghanistan: Protection of Civilians in Armed Conflict (Annual Report 2017), Feb 2018, Kabul, see it online:< https://unama.unmissions.org/sites/default/files/afghanistan_protection_of_civilians_annual_report_2017_final_6_march.pdf>

[9] منابع آمار را از منابع ذیل بیابید:

Adriaan Alsema, Colombia’s war victims: the numbers, Colombia Reports, 9th April 2018, see it online: https://colombiareports.com/colombias-war-victims-the-numbers/> and Colombia Reports, Civilian Killings, 3rd August 2018, see it online:< https://data.colombiareports.com/civilian-killings/>

[10] جهت معلومات بیشتر به منابع ذیل رجوع نمایید:

Institute of Integrated Transitions, The Colombian Peace Talks: Practical Lessons for Negotiators Worldwide, September 2018, see it online:< https://www.ifit-transitions.org/resources/publications/major-publications-briefings/the-colombian-peace-talks-practical-lessons-for-negotiators-worldwide/colombia-peace-talks-final-web-25-sept-1.pdf/view> and Adriaan Alsema, Colombia’s war victims: the numbers, Colombia Reports, 9th April 2018, see it online:< https://colombiareports.com/colombias-war-victims-the-numbers/>

[11] جهت معلومات بیشتر به اینجا رجوع کنید:

Camilo Gonzalez Posso, Alternatives to war: Colombia’s peace process, Conciliation Resources, Accord Issue 14, 2004, see it online:< https://www.c-r.org/accord-article/negotiations-farc-1982-2002>

[12] راپور ویکی لیکس را از اینجا بیابید:

https://elpais.com/internacional/2010/12/08/actualidad/1291762848_850215.html

[13] US Department of Defense, Department of Defense Press Briefing by General Nicholson via Teleconference from Kabul, Afghanistan, 30th May 2018, see it online:< https://dod.defense.gov/News/Transcripts/Transcript-View/Article/1535817/department-of-defense-press-briefing-by-general-nicholson-via-teleconference-fr/>

[14] پوست رسمی حمدالله محب در تویتر:

https://twitter.com/hmohib/status/1006921198712655872

[15] جنرال جان نیکلسون در خلال یک کنفرانس رسانه ای گفت: “من این پروسه را گفتگو و جنگ می نامم. همان طور که وزیر دفاع امریکا گفت، خشونت و پیشرفت در زمینه گفتگو می تواند همزمان در جریان باشند و این روندی است که ما شاهد آن هستیم، در حالیکه دو جانب در جبهه های نبرد مشغول جنگ اند، هم زمان در حال مذاکره برای دستیابی به صلح هم هستند (…) و این رویکردی مشترک، در بسیاری از منازعات  می باشد.  کلمبیا تازه ترین موردی است که تیم های مذاکره کننده به طور مرتب جلسه داشته اند- و باید تأکید کنم که جلسات محرمانه، و این شیوه ای بود که آنان را قادر ساخت تا گفتگوها را دوام بخشند و نتیجه بخش سازند.”

[16] Anna Larson and Alexander Ramsbotham (ed), Incremental Peace in Afghanistan, ACCORD, Issue 27, June 2018, see it online:< https://www.c-r.org/downloads/Incremental%20peace%20in%20Afghanistan.pdf>

و مرور شبکه‌ی‌تحلیل گران از مباحث مطرح شده در مجله‌ی‌اکورد را اینجا مطالعه نمایید:

https://www.afghanistan-analysts.org/how-to-end-the-afghan-war-a-review-of-a-new-publication-on-peace/

[17] جهت معلومات بیشتر به اینجا رجوع کنید:

Jim Wyss, The winding, secret negotiations that led to Colombia’s peace talks, Miami Herald, 23 Sep 2016, see it online:< https://www.miamiherald.com/news/nation-world/world/americas/colombia/article103784446.html>

[18] Juan Forero, Once a partner of Colombian guerrillas, Venezuela now helps in peace talks, The Washington Post, 14 Oct 2012, see it online:< https://www.washingtonpost.com/world/the_americas/once-a-partner-of-colombian-guerrillas-venezuela-now-helps-in-peace-talks/2012/10/13/ac8b23ac-155e-11e2-9a39-1f5a7f6fe945_story.html?noredirect=on&utm_term=.20f34d6326b7>

[19] جهت مطالعات بیشتر اینجا را دریابید:

Jim Wyss, The winding, secret negotiations that led to Colombia’s peace talks, Miami Herald, 23 Sep 2016, see it online:< https://www.miamiherald.com/news/nation-world/world/americas/colombia/article103784446.html>

[20] جهت معلومات بیشتر در مورد جزییات تکنیکی گفتگوها اینجا را ملاحظه نمایید:

Renata Segura and Delphine Mechoulan, Made in Havana: How Colombia and the FARC Decided to End the War, International Peace Institute, Feb 2017, see it online:< https://www.ipinst.org/wp-content/uploads/2017/02/IPI-Rpt-Made-in-Havana.pdf>

[21] عدالت انتقالی پروسه ای است که متمرکز بر نحوه‌ی‌رسیدگی به میراث تخطی حقوق بشری و جنایات جنگی بعد از پایان منازعه می باشد و شامل – حداقل بعضی از  این مکانیسم ها است:  مستندسازی و حقیقت یابی؛ به رسمیت شناختن مصائب و رنجهای قربانیان؛ اقدامات سمبولیک مانند یادبودها؛ اعاده‌ی‌حقوق و پرداخت خسارت؛ و مسئولیت پذیری.

[22] جهت مطالعه‌ی‌بیشتر در مورد جزییات محتوای مذاکرات اینجا را بنگرید:

Institute of Integrated Transitions, The Colombian Peace Talks: Practical Lessons for Negotiators Worldwide, September 2018, see it online:< https://www.ifit-transitions.org/resources/publications/major-publications-briefings/the-colombian-peace-talks-practical-lessons-for-negotiators-worldwide/colombia-peace-talks-final-web-25-sept-1.pdf/view>

[23] UN Women, Women take the reins to build peace in Colombia, 28th May 2015, see it online:< http://www.unwomen.org/en/news/stories/2015/5/women-build-peace-in-colombia>

[24] جهت آشنایی بیشتر با نقش زنان در پروسه‌ی‌مذاکرات صلح کلمبیا این منابع را ملاحظه نمایید:

Virginia M Bouvier, Gender and the role of women in colombia’s peace process, UN Women Background Paper: United States Institute of Peace, 4th March 2016, see it online:< https://www.usip.org/sites/default/files/Gender-and-the-Role-of-Women-in-Colombia-s-Peace-Process-English.pdf> and Jamille Bigio, Rachel B. Vogelstein and Rachel Vogelstein, Women’s Participation in Peace Processes: Colombia, Council on Foreign Relations, 15th Dec 2017, see it online:< https://www.cfr.org/blog/womens-participation-peace-processes-colombia>

[25] Hisham Aidi, Why Colobians opposed the peace deal with FARC, Al Jazeera, 4th Oct 2016, see it online:< https://www.aljazeera.com/indepth/opinion/2016/10/colombians-opposed-peace-deal-farc-161004064506763.html>

[26] Mathilde Allain, Is Colombia finally heading toward a peace agreement? Interview with Jacobo Grajales, Noria Research, 29th Nov 2016, see it online:< https://www.noria-research.com/colombia-finally-heading-toward-peace-agreement/>

[27] خلاصه ای از اصلاحات درمتن پیمان را می توانید اینجا ملاحظه نمایید:

https://colombiapeace.org/2016/11/15/key-changes-to-the-new-peace-accord/

[28] برای معلومات بیشتر اینجا را ملاحظه نمایید:

https://www.undispatch.com/peace-breaking-colombia/

[29] برای معلومات بیشتر اینجا را ملاحظه نمایید:

https://www.eltiempo.com/justicia/jep-colombia/jefes-de-farc-responden-por-secuestro-a-la-jep-ultimas-noticias-en-vivo-243120

[30] بخشی از پروسه‌ی‌صلح کلمبیا که برای دنبال کنندگان مباحث سیاسی در افغانستان بسیار آشناست، ایجاد یک کمیسیون اصلاح انتخاباتی بود تا تقلب های انتخاباتی را مورد رسیدگی قرار دهد و شامل شدن جنگجویان سابق در پروسه‌ی‌انتخابات را مسجل سازد. البته پیمان صلح به جزییات اصلاحات انتخاباتی اشاره ای نداشته است. در خاتمه‌ی‌مذاکرات رییس جمهور سنتوز، یک هیأت مستقل انتخاباتی، به شمول کارشناسان مستقل بین المللی را مأمور کرد تا در فرصت مقتضی قبل از انتخابات،  قانون انتخابات را اصلاح نمایند. جزییات آن را اینجا ملاحظه نمایید:
https://panampost.com/angelo-florez/2017/05/25/a-look-into-colombias-electoral-reform-to-let-farc-guerrilla-enter-politics/?cn-reloaded=1

[31] Reuters, Colombia’s FARC candidate out of presidential race due to ill health, 8th March 2018, see it online:< https://www.reuters.com/article/us-colombia-peace-vote/colombias-farc-candidate-out-of-presidential-race-due-to-ill-health-idUSKCN1GK1U3>

[32] Reuters, Colombia rejects Venezuela as guarantor of peace talks with ELN rebels, 27th Sep 2018, see it online:< https://www.reuters.com/article/us-colombia-rebels-venezuela/colombia-rejects-venezuela-as-guarantor-of-peace-talks-with-eln-rebels-idUSKCN1M72H0>

[33] اینجا را بنګرید:

Sibylla Brodzinsky, Colombia’s road to peace: new militia threatens stability with bloodshed, The Guardian, 7th April 2016, see it online:< https://www.theguardian.com/world/2016/apr/07/colombia-peace-talks-farc-eln-guerrilas-usuga-clan>

[34] Inside Crime, Ex-FARC Mafia: The New Player in Colombian Organized Crime, 9th March 2018, see it online:< https://www.insightcrime.org/colombia-organized-crime-news/ex-farc-mafia-new-player-colombian-organized-crime/>

[35] Mimi Yagoub, “We will not Demobilize”: First FARC dissidents won’t be the last, Insight Crime, 8th July 2016, see it online:< https://www.insightcrime.org/news/analysis/we-will-not-demobilize-first-farc-dissidents-wont-be-the-last/>

[36] Nicholas Casey and Federico Rios Escobar, Colombia struck a peace deal with guerrillas, but many return to arms, New York Times, 18th Sep 2018, see it online:< https://www.nytimes.com/2018/09/18/world/americas/colombia-farc-peace.html>

[37] به این ګزارش بنګرید:

https://colombiapeace.org/2018/07/24/last-week-in-colombias-peace-process-week-of-july-1-7/

[38]Nicholas Casey, Peacetime spells death for Colombia’s activists, New York Times, 13 Oct 2018, see it online:< https://www.nytimes.com/2018/10/13/world/americas/colombia-farc-government-war.html>

[39] به این گزارش بنگرید:

https://www.insightcrime.org/news/analysis/coca-regions-deadly-colombia-activists/

[40] به این ګزارش بنګرید:

https://colombiapeace.org/2018/07/24/last-week-in-colombias-peace-process-week-of-july-1-7/

[41] اخیرا رییس جمهور غنی یک تیم مذاکره کننده صلح را منتصب و تیم رهبری شورای عالی صلح را بازسازی کرد تا برای مذاکرات دوجانبه با طالبان آماده باشند، با این حال چندین حزب سیاسی مأموریت و توانایی این سازو کارها را برای برگزاری مذاکره پرسش برانگیز می دانند. سه حزب سیاسی که رسما جزو بدنه‌ی‌نظام حاکم اند ولی اغلب در نقش اپوزیسیون ظاهر می شوند (جمعیت اسلامی، جنبش ملی و حزب اسلامی) تیم مذاکره کننده‌ی‌هفت نفری خود را در پاسخ به عدم تمایل طالبان جهت تماس با حکومت، مأموریت داده اند تا از طالبان بخواهند که با حکومت وارد گفتگو شوند. جمعیت اسلامی یک پلان جایگزین صلح را پیش کشیده و شامل ساختن پنج گروه مذاکره کننده – حکومت، مقاومت، احزاب سیاسی، نهادهای مدنی و طالبان- را به جای مذاکره دو جانبه مطرح کرده است. به این ګزارش ها بنګریند:

https://www.voanews.com/south-central-asia/afghan-president-announces-team-peace-talks-taliban و https://www.tolonews.com/afghanistan/hpc-reviews-peace-strategy-daudzai-takes-charge و https://www.tolonews.com/afghanistan/political-parties-form-negotiating-teams-peace و https://www.tolonews.com/afghanistan/jamiat-e-islami-prepares-peace-plan-taliban

[42] در سندی که به تازگی با عنوان  دستیابی به صلح: فصل بعدی صلح تحت رهبری افغان ها منتشر شده است، رییس جمهور غنی پنج اعلانیه را همراه با چهار اصل مطرح می کند.  یکی از پنج اعلان – که احتمالا به صورت یک جانبه طرح شده است- یک برنامه پنج مرحله ای و شامل این موارد می باشد: گفتگوی بین افغانی، گفتگو با امریکا و پاکستان، بازیگران بین المللی، دنیای عرب-اسلامی و سرانجام ناتو و کشورهای ذیربط غیر ناتو – و با این فرض که حکومت افغانستان برگزار کننده‌ی‌همه‌ی‌این گفتگوها می باشد. خلاصه‌ی‌منتشر شده‌ی‌این طرح در مورد موضوع گفتگوی این پنج نشست مختلف و اینکه آیا این نشست ها قبل و بعد و یا همزمان با گفتگوهای بین افغانی صلح خواهند بود،  اطلاعاتی ارایه نمی کند و بدین لحاظ مفهوم  کلمه‌ی‌“گفتگو (دیالوگ)” در این سند روشن نیست. وګورئ: https://president.gov.af/file/sites/4/2018/11/Achieving-Peace-Plan-Summary-English-.pdf
جهت مطالعه‌ی‌طرح صلح رییس جمهور غنی که شبکه تحلیل گران منتشر نموده اینجا را بنگرید:

https://www.afghanistan-analysts.org/getting-to-the-steering-wheel-president-ghanis-new-peace-proposals/

 

[43] Jim Wyss, The winding, secret negotiations that led to Colombia’s peace talks, Miami Herald, 23 Sep 2016, see it online:< https://www.miamiherald.com/news/nation-world/world/americas/colombia/article103784446.html>

[44] به اینجا بنګریند:

https://www.cbc.ca/radio/thecurrent/the-current-for-september-21-2016-1.3771937/september-21-2016-full-episode-transcript-1.3773207#segment2

[45] Lyse Doucet, The lessons of Colombia’s extraordinary peace process, BBC, 29 Sep 2016, see it online:< https://www.bbc.com/news/world-latin-america-37498940>

[46] برنامه صلح رییس جمهور اشرف غنی را اینجا بنګریند:

https://president.gov.af/file/sites/4/2018/11/Achieving-Peace-Plan-Summary-English-.pdf

[47]  انترویو‌ زلمی خلیلزاد را اینجا ملاحظه فرمایید:

https://www.pbs.org/newshour/show/despite-intensifying-violence-in-afghanistan-u-s-is-in-a-hurry-for-peace

[48] Tolo News, HPC says Khalilzad has six months to broker peace, 13 Nov 2019, see it online:< https://www.tolonews.com/afghanistan/hpc-says-khalilzad-has-six-months-broker-peace>

[49] وجود دیدگاه های مختلف در میان طالبان در مصاحبه با پنج تن به  نمایندگی از دسته های مختلف طالبان توسط نشریه‌ی‌اخیر اکورد منعکس شده است.  این گزارش می نویسد:

«صداهای مختلفی در میان طالبان  وجود دارند. صداهایی که در این گزارش منعکس می شوند، منتقد رهبری شان هستند، اما شایسته‌ی‌ذکر است که آنان از حکومت کابل هم ناراضی اند، از فساد شکایت می کنند، “جنایتکاران بر سر قدرت” و نیروهای دولتی که حاضرند اسلحه خود را به شورشیان بفروشند ویا به کمک فرماندهانی که درگیر جنگ اند، نمی شتابند.  این طالبان حاضر نیستند تسلیم شوند وبه کابل بروند، اما آنان علاقمند پایان بخشیدن به منازعه اند.  جالب است که آنان در مورد شغل، نمایندگی، قدرت در کابل و ولسوالی ها، و نفوذ پاکستان صحبت می کنند (و همه‌ی‌این موارد نگرانی های مشترک همه‌ی‌افغان ها است)»
https://www.c-r.org/downloads/Incremental%20peace%20in%20Afghanistan.pdf

[50] اصول صلح معمولا حول محور تعهد در قبال شیوه های خشونت-پرهیز، دیموکراتیک و صلح آمیز جهت حل مسایل سیاسی، تدوین می شوند.  از آنجاییکه این اصول ابتداء توسط ایرلند شمالی به کار رفت، موسوم به اصول میشل (Mitchell principles) است.  جهت توضیحات بیشتر در این مورد به این آثار مراجعه نمایید:  کولین کنوکس و پدریک کویرک، بنای صلح در ایرلند شمالی، اسراییل و افریقای جنوبی، لندن: پالگراو مکمیلان، ۲۰۰۰، ص. ۳۹ ؛ در مورد ارتباط این اصول با زمینه‌ی‌افغانستان به گزارش منتشر شده در شماره  سال ۱۳۹۵ نشریه اکورد، (ایجاد روند صلح در افغانستان، ص. ۱۹) رجوع کنید. ارتباط ویژه‌ی‌این نشریه با افغانستان در این امر نهفته است که آن اصول می توانند چاره جویی کنند تا “مسیر گفتگوها از تمرکز برسر معامله‌ی‌محض به سمت دستاوردهای پاسداشت کرامت انسانی و تحول منازعه تغییر یابد”

[51] جهت معلومات بیشتر در مورد پیشینه آن فعالیتها اینجا رجوع نمایید:

Virginia M Bouvier, Gender and the role of women in Colombia’s peace process, UN Women Background paper: United States Institute of Peace, 4th March 2016, see it online:< https://www.usip.org/sites/default/files/Gender-and-the-Role-of-Women-in-Colombia-s-Peace-Process-English.pdf>

[52] Anna Larson and Alexander Ramsbotham (ed), Incremental Peace in Afghanistan, ACCORD, Issue 27, June 2018, see it online:< https://www.c-r.org/downloads/Incremental%20peace%20in%20Afghanistan.pdf>

[53] Ali Mohammad Sabawoon and Thomas Ruttig, The Eid ceasefire helped our efforts well: Helmand peace marchers keep up the pressure, Afghanistan Analysts Network, 2nd Aug 2018, see it online:< https://www.afghanistan-analysts.org/the-eid-ceasefire-helped-our-efforts-well-helmand-peace-marchers-keep-up-the-pressure/>

[54] مکانیسم عدالت انتقالی کلمبیا، الزام می آورد مرتکبینی که با این روند همکاری کنند، می توانستند از جزاهای جایگزین، مانند محکومیت به کار داوطلبانه جهت اعاده‌ی‌حقوق تلف شده‌ی‌قربانیان چلندار شوند. شرایط خاصی برای چلنداری از تخفیف مجازات پیش بینی شده بود: مجرمین باید خود اذعان کرده و خواهان جبران حقوق تلف شده باشند؛ جرایمی که به خاطر کسب ثروت صورت گرفته بودند (و نیز کشتار سه هزار شهروند بی گناه، با این توجیه که آنان جنگجویان مزدور دولت تحت پالیسی “پول در برابر کشتار” بودند) از این اصل مستثنا شمرده میشد.  جرایم مرتبط با تجارت مواد مخدر می بایست، به صورت جداگانه بررسی  شوند تا روشن گردد  که آیا به خاطر کسب ثروت صورت گرفته و یا به خاطر تمویل یک هدف دیگر.

مکانیسم عدالت انتقالی تحت نظارت یک حوزه‌ی‌قضایی صلح  فعالیت می کرد،  و  مشتمل بر دیوان اصلی صلح و سه دفتر کوچک تر قضایی  و یک واحد تحقیق بود. قضایای متهم هایی که همکاری کرده بودند، توسط هرسه دفتر طی مراحل می شدند: ابتدا دفتر حقیقت یابی و مصالحه که آنجا مرتکبین، به جنایت شان اذعان می کردند، سپس دفتر عفو و بخشش بود که قاضیان تصمیم می گرفتند کدام جنایت شرایط عفو را دارد و کدام جرایم می بایست محکوم شوند، و سرانجام دفتر قضاوت.  در صورت عدم اعتراف، قضیه‌ی‌متهمان به دفتر تحقیق محکمه ارجاع داده می شد.

متهمانی که به جرایم شان اعتراف می نمودند،‌در صورت جدی بودن جرم،  محکوم به پنج تا هشت سال جزاهای بدیل می شدند و اگر مرتکب جرم جدی نبودند، به دو تا پنج سال جزای بدیل محکوم می شدند.  جزاهای بدیل، در صورت امکان همراه با جبران خسارت، می بایست در توافق با فرد قربانی تعیین شود و مشتمل بر حصر در خانه، و یا خدمات اجتماعی (مانند مین پاکی و خنثی ساختن مواد انفجاری، جستجو، شناسایی و بازگرداندن مردمی که در خلال جنگها ناپدید شده بودند؛ مکانیسم های قضایی جهت انحلال جرایم سازمان یافته؛ یا اعاده اراضی غصب شده) می باشد. متهمانی که گناهکار شناخته می شدند ولی مسئولیت جنایات خود را نمی پذیرفتند، به صورت عادی به ۱۵ الی ۲۰ سال زندان محکوم می شدند. کسانی که مرتکب جرایم سیاسی (شورش علیه دولت) و یا حمل غیر قانونی اسلحه بودند، شایسته‌ی‌عفو بودند.

چریکهای سابق عضو فارک بزرگترین گروه متهمان را تشکیل می دادند. شورشیان یک لیست شامل نام ۷۰۰۰ تن را در ماه قوس ۱۳۹۵ ارائه کردند و تا تابستان ۱۳۹۷، تقریبا ۵۰۰۰ نفر، متن اعترافات خود را جهت بررسی به دادگاه داده اند.  هم چنین دادگاه صلاحیت رسیدگی به جرایم مرتبط با نبردهای مسلحانه با مشارکت اعضای گروه های شبه نظامیان راستگرا و نظامیان را نیز دارا می باشد. وزارت دفاع، لیستی مشتمل بر ۲۰۰۰ نام که ۹۰ در صد آنان مشمول “قضایای کشتار غیر قانونی در جریان نبرد” می شد،……….  شهروندان و یا مأموران دولتی که از جنگ ها منفعتی کسب کرده و یا با چریک ها همکاری کرده بودند، می توانستند داوطلبانه خود را به این محکمه معرفی نمایند اما از تعقیب توسط دولت معاف بودند.

پیمان صلح الزامی میساخت که این محکمه تا ۱۵ سال – با امکان تمدید برای پنج سال دیگر – فعالیت نماید.  رییس اجرایی دادگاه تخمین می زند که آنان تنها توانایی تحقیق درمورد ۱۰۰۰ قضیه را خواهند داشت. وی در ماه حوت ۱۳۹۶ گفت : ” اصطلاح عدالت انتقالی تعریفی متواضعانه دارد، زیرا ما از ابتدا می دانیم که نمی توانیم به همه‌ی‌جرایم رسیدگی کنیم.” برای اطلاعات بیشتر در این مورد اینجا رجوع کنید: https://www.as-coa.org/articles/explainer-colombias-special-jurisdiction-peace-jep

 

[55] Human Rights Watch, Colombia: Mend Transitional justice law, 5th June 2018, see it online:< https://www.hrw.org/news/2018/06/05/colombia-mend-transitional-justice-law>

[56] Lyse Doucet, The lessons of Colombia’s extraordinary peace process, BBC News, 29th Sep 2016, see it online:< https://www.bbc.com/news/world-latin-america-37498940>

———————————————————————————————————————————————————————–

برای دانلود PDF

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *