پیامدهای کشته شدن قاسم سلیمانی برای منطقه
قاسم سلیمانی که مردی با تاکتیکهای ویژه جنگی شمرده میشد، به تاریخ ۱۳ جدی در حمله هوایی به دستور رئیس جمهور ترامپ در نزدیکی میدان هوایی بینالمللی بغداد کشته شد. او رهبری نیروی قدس سپاه پاسداران ایران را به عهده داشت که به عنوان واحد ویژه ایران در خارج ایفای وظیفه میکند. بعد از کشته شدن سلیمانی ایران با پرتاب ده ها موشک بالستیک پایګاه های امریکا در عراق را در انتقام خون سلیمانی مورد حمله قرار داد.
رئیس جمهور امریکا از کشته شدن قاسم سلیمانی بعنوان یک دست آورد بزرګ یاد کرد و ګفت که این کار را برای حفاظت امریکایی ها و جهانیان انجام داده است، نخست وزیر عراق با انتشار بیانیهای کشته شدن قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس را به شدت محکوم کرد و آن را نقض حاکمیت ملی عراق و مغایر با شرایط حضور سربازان امریکایی در عراق دانست. مقامات سایر کشورها، سازمانهای بینالمللی، گروهها و سازمانهای حامی ایران کشته شدن سلیمانی را یک ضایعه بزرګ برای ایران خواندند اما کشور های دیگری از کشته شدن سلیمانی به امید کم شدن تنش در منطقه استقبال نمودند.
قاسم سلیمانی کی بود؟
در سال ۱۹۷۹م زمانی که آیتالله خمینی به ایران برگشت و در نتیجه «انقلاب اسلامی» شاه سقوط کرد، قاسم سلیمانی به سپاه پاسداران ایران پیوست. او توانست در جنگ خونین ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰م خوب بدرخشد و سرانجام در دهه ۱۹۹۰م رهبری نیروی قدس سپاه پاسداران را به عهده گرفت. اما تا زمان حمله نظامی ایالات متحده امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳م، سلیمانی زیاد شناخته شده نبود. این جنرال ایرانی به دلیل نظارت از تاکتیکهای حزبالله در جنگ سال ۲۰۰۶م با اسرائیل، مورد ستایش رهبری ایران قرار گرفته بود و همچنین توانست در سال ۲۰۰۸م توافقنامه آتش بس میان گروه ملیشهای شیعه «سپاه مهدی» و اردوی عراق را ممکن سازد. مقامهای «سی آی ای» او را رهبر کلیدی بلندپروازیهای ایران در منطقه توصیف کرده اند. به گفته جنرال دوید پتریوس، رئیس پیشین «سی آی ای»، سلیمانی زمانی به او گفته بود: “جنرال پتریوس شما باید بدانید که من، قاسم سلیمانی، سیاست ایران در قبال عراق، لبنان، غزه و افغانستان را مدیریت میکنم.” او نیروی قدس را به مهمترین بازیگر ایران در لبنان، عراق، سوریه و اراضی فلسطین و چالش با اسرائیل و یمن و حتی امور بحرین تبدیل کرد. آنچه امروز از سیاست خاورمیانهای ایران گفته میشود، عمدتاً محصول فعالیتهای نیروی قدس و قاسم سلیمانی است. او نیروی قدس را در کنار توان موشکی سپاه به یکی از دو رکن توان نظامی ایران تبدیل کرد.
سپاه قدس
سپاه قدس در واقع واحد ویژه ایران برای خارج، به خصوص مهمترین بازوی نظامی اطلاعاتی حکومت ایران در شرق میانه است. این نیرو بخصوص (نه صرفا) برای آموزش و سازماندهی گروههای شبهنظامی شیعه در کشورهای مختلف تبلیغ و فعالیت میکند، با هدف و مقابله با نیروهای شبهنظامی سنی فعال در منطقه که به زعم حکومت ایران از حمایت عربستان و کشورهای غربی برخوردارند. سپاه قدس چند دهه است که در کشورهای مختلف آموزش میدهد و سازماندهی و تجهیز میکند از جمله در عراق (حشد شعبی)، یمن (حوثیها)، سوریه (دولت بشار اسد)، لبنان (حزبالله)، غزه و کرانه باختری (گروه جهاد اسلامی)، سلیمانی نقش مهمی در تحکیم منافع ایران در منطقه داشت. او از طریق فراهم ساختن کمکهای مالی و تدارکاتی به ملیشههای شیعه، نفوذ ایران در عراق را تحکیم بخشید. ملیشههاییکه سرانجام متحد شده و گروه بسیج مردمی را تشکیل دادند. در سوریه، نیروهای قاسم سلیمانی از نیروهای رژیم اسد در برابر قیام های مردمی بازپسگیری مناطق از دست رفته و عقب زدن گروههای ملیشهای سنی به شمول «دولت اسلامی» یا داعش کمک میکردند. قابل یادآوری است که در جنګ سوریه جنګجویان افغان نیز به همکاری قدس اشتراک کرده بود به اساس آمار نشر شده، در جنګ سوریه بیش از ۲۵۰۰ افغان کشته شده. حسن حسن، تحلیلگر پرسابقه خاور میانه و نویسنده کتاب «دولت اسلامی در عراق و شام» میگوید که قتل سلیمانی منجر به تضعیف مواضع ایران در منطقه به خصوص در سوریه، افغانستان و عراق میشود.
سلیمانی چرا کشته شد؟
تعدادی از اطرافیان ترمپ مانند «مایکل فلین» و «جان بولتون» مشاوران سابق امنیت ملی وی و همچنان بنیامین نتانیاهو از اسراییل و محمد بن سلمان ولیعهد سعودی، همه مدام از او خواستهاند که علیه ایران دست به اقدام نظامی بزند و برای تغییر رژیم در این کشور تلاش کند. با اینحال، ترمپ در سه سال گذشته توصیهی آنها را نادیده گرفت و اصرارش بر این بود که امریکا بهدنبال جنگ با ایران نیست. او در عوض گزینهی تحریم اقتصادی را علیه تهران در پیش گرفته بود. هدف ترمپ فلجکردن اقتصاد ایران، مهار جاهطلبیهای منطقهای خامنهای و مجبورکردن تهران به بازگشت به میز مذاکره برای امضای توافق دیگر بود. ولی در این اواخر دولت ترمپ شاید به این نتیجه رسیده که سیاست «فشار حداکثری» واشنگتن در برابر تهران شکست خورده است. این سیاست شاید به ایران آسیب وارد کرده باشد اما نتوانست رهبری متخاصم این کشور را منزوی کند. حملهی عناصر نیابتی ایران به سفارت امریکا در بغداد در اواخر ماه دسامبر یادآور دو رویداد تحقیرآمیز برای واشنگتن بود؛ اولی تصرف سفارت امریکا در سال ۱۹۷۹م در تهران و دومی حمله سال ۲۰۱۲م به مجتمع دیپلماتیک ایالات متحده در بنغازی لیبیا. تصرف سفارت امریکا در تهران روحیه دولت کارتر را و حملهی بنءغازی روحیه دولت اوباما را تضعیف کرد. دولت ترمپ از ترس تکرار این سناریو در بغداد، ادعا میکند که ترور سلیمانی به هدف محافظت از جان امریکاییها از حملات آینده بوده است نه به هدف شروع جنگ با ایران. یا آنطور که بدبینها میگویند، ترور سلیمانی بهمنظور محافظت از ریاستجمهوریِ ترمپ از طریق منحرفکردن توجهات از استیضاح وی در جریان سال صورت گرفته است که قرار است انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده برگزار شود. در هر صورت، ترور سلیمانی از یکسو نشان میدهد که تمرکز ترمپ دیگر روی سیاست تحریم نیست و از سوی دیگر نشان میدهد که او آماده است در کنار قدرت اقتصادی ایالات متحده، از توان نظامی این کشور نیز استفاده کند.اما آنچه کاملآ مسلم است اینکه هیچکدام از طرفین متخاصم (امریکا و ایران) طرفدار جنګ تمام عیار و رودررو نیستند.
سیاست ایران بعد از مرګ سلیمانی
ایران از همان ابتدا، خروج ترمپ از «برجام» را زورگویی غیرقابلقبول خواند. درحالیکه تحریمهای امریکا صادرات نفتی این کشور را مختل و اقتصادش را ورشکسته کرد، در مقابل تهران حملات نیابتی خود را گسترش داد و داراییها و منافع متحدین ایالات متحده را در منطقه از جمله با حمله به نفتکشها در خلیج فارس و تأسیسات نفتی عربستان سعودی هدف قرار داد. آخرین مورد، حملات گروههای تحت حمایت ایران به مواضع امریکا در عراق بود. تهران همچنین اتحادهای استراتژیک جدیدی را با روسیه و چین ایجاد کرده است و این دو کشور را در اواخر ماه دسامبر ۲۰۱۹م وارد رقابتهای جدید در خلیج عمان ساخت. ترور سلیمانی هیچ یک از این سیاستهای دوګانه یی ایران را تغییر نخواهد داد. بلکه منجر به تقویت این سیاستها خواهد شد. نگاهی به تاریخ نشان میدهد که ایران حمله به سلیمانی را هضم و از جنگ تمامعیار با نیروهای نظامی امریکا که برتریشان با ایران غیرقابل مقایسه است، خودداری خواهد کرد. ترمپ در بیانیه یی که پس از حمله ایران به اهداف نظامی امریکا در عراق داشت رهبران ایران را به میز مذاکر دعوت کرد ، اما رهبران ایران، جنگ در سایهها( به واسطه ګروهای طرفدار در منطقه) را ترجیح میدهد. ایران ترور سلیمانی را بیپاسخ نگذاشت. ترور، عملیاتهای پنهانی، درگیریهای پراګنده و مختلکردن انتقال نفت و دریانوردی در منطقهی خلیج فارس، از جملهی گزینههای روی میز ایران است. اما ظاهرآ چنین به نظر میرسد که ایران به اساس یک تفاهم اعلان ناشده با حریفش امریکا، به پرتاب چند موشک بر پایګاه های امریکایی در عین الآسد و فرودګاه اربیل بسنده نموده است. جانب امریکا که طی این حملات موشکی تلفات انسانی ای نداشته است، خودش را برنده حساب می کند. اما اګر ایران موفق ګردد از طریق دسته های طرفدار خودش در عراق، امریکا را به خروج از آنجا مجبور سازد؛ در این کشمکش دست بالاتری خواهد داشت.
تاثیرگذاری مرګ سلیمانی بر پروسه صلح افغانستان
کشته شدن قاسم سلیمانی دومین مرد قدرتمند ایران توسط نیروهای امریکایی، تاثیر منفی بر روند صلح دولت افغانستان با گروه طالبان، می تواند داشته باشد. تهران و واشنگتن به گونه غیرمستقیم در افغانستان تقابل خواهند کرد که آسیب آن را مردم افغانستان خواهند دید. ایران پیش از این هم بهگروههای مسلح در افغانستان کمک نظامی کرده است و در صورت افزایش تنش میان ایران و امریکا، این کشور کمکهایش را افزایش خواهد داد. اگر تنش موجود میان امریکا و ایران ادامه یابد، ایران از طالبان و دیگر گروهها بههدف استفاده در جنگ نیابتیاش کار خواهد گرفت. این در حالیاست که چند روز قبل مایک پمپیو، وزیر خارجۀ امریکا گفت که ایران بهگونۀ فعالانه از برخی گروههای نظامی در افغانستان حمایت میکند.
موضوع دیگری که در پیوند بهتنشهای اخیر میان ایران و امریکا مطرح است، استفادۀ طالبان از این وضعیت بهعنوان یک هرم فشار است. امریکا تلاش میکند که گفتوگوهای جاری میان این کشور و طالبان هر چه زودتر و با شرائط امریکا بهنتیجه برسد. اما طالبان در مقابل تلاشمی کنند که در این گفتوگوها دست بالاداشته و امتیازات بیشتری بهدست آورند.
نتیجه ګیری
اکنون که تهران و واشنگتن آشکارا تبادل آتش کردهاند، منازعهی این دو کشور در سایه ادامه خواهد یافت، جایی که ۴۰ سال ادامه داشته است و جایی که در آن سپاه پاسداران ایران هنوز هم بهدنبال گرفتن انتقام خون سلیمانی از ایالات متحده خواهد بود. با اینحال، ایران اکنون پس از ترور قاسم سلیمانی میداند که هرگونه حمله از جانب تهران و حتا عناصر نیابتی ایران، میتواند منجر به حملهی دیگری از جانب ایالات متحده شود. آنچه که در کوتاه مدت دست و پای ایران را بسته است، فشار ناشی از سقوط غیر عمدی هوا پیمای اوکراینی است که توسط موشک سپاه پاسدار مورد حمله قرار ګرفته و باعث مرګ تمامی سرنشینان و عملۀ هوا پیما ګردیده است. دیده شود که دیپلوماسی ایران تا چه حدی در اقناع اطراف مختلف؛ عم از اوکراینی، کانادایی، افغان و دیګران موفق بدر آمده و با حد اقل تعویضات و خسارات از آن بیرون می آید. این حادثه با حادثۀ قتل قاسم سلیمانی و عمل جوابی ایران در برابر آن، تفاوت زیاد دارد. حادثۀ سقوط غیر عمدی هوا پیمای اوکراینی؛ پیامدهای سیاسی، اقتصادی و انسانی دراز مدتی دارد که بر خلاف حادثۀ اول، اطراف زیادی را علیه ایران قرار خواهد داد.