وقایع ایکه باعث توقف نماز های جمعه و جماعت در تاریخ مسلمانان گردیده است
براء نزار ریان- سایت الجزیره
ترجمه: مومن حکیمی
اقداماتی که امروز در رابطه به توقف نماز های جمعه و جماعت در مساجد از ترس شیوع ویروس کرونا صورت می گیرد، عمل استثنایی در تاریخ نیست، بلکه امثال و نمونه های آن در تاریخ امت ما وجود دارد، که تحت اسباب مختلفی صورت گرفته است. بعضی از اسباب شباهت زیادی به انگیره های صحی امروزی دارد، تعدادی از آنها ضرر کمتر از امروز داشته و تعداد از آن بزرگتر و خطرناک تر از وقایع امروزی بوده است. علاوه بر آن: این پردۀ سیاه که افق حیات ما را پوشانیده، هرچند طولانی باشد، حتماً روزی پایان می یابد، چنانچه جنگ ها و مشکلات قبلی از بین رفت و یک بار دیگر محبان و معماران مساجد به سوی این مراکز نور بر می گردند و عاشقان محراب و مشتاقان منبر به سوی معشوق شان باز می آیند.
بخش اول
«درین دیار وباء بزرگی واقع شد… وبای کشنده و بیرون از حد توصیف… مردم از محلات مرور می کردند ولی جز بازار های فارغ، راههای خالی، دروازه های بسته شده… چیز دیگری به نظر شان نمی رسید… در اکثر مساجد نماز جماعت برپا نمی شد!!»
امام مورخ ابن الجوزی (ت597) با این کلمات از وبای فراگیری سخن می گوید که در سال 449 هـ واقع شده بود. در آن زمان نیز مردم مشغول همین یک موضوع بودند و زندگی شان را پرده های تاریک رعب و ترس پوشانده بود… درست مانند امروز که وبای ویروس «کورونا کوفید 19» تمام انسان ها را به وحشت انداخته است.
این وبای تازه وارد تأثیر خیلی ناگواری را بر دقیق ترین تفاصیل زندگی جهان ما گذاشته است؛ تمام کار های بشری را متوقف ساخته، جریان درس ها معطل شده است، سفر ها به تأخیر افتیده و حتی برنامه ها و پلان ها را باطل کرده و مردم را مجبور ساخته است که در خانه های خویش در انعزال و گوشه نشینی به سر برند. اما مسلمانان حالت غیر ازین داشته اند، تعدادی در هیچ امر دیگری گرفتار اختلاف و تحیر نشدند، آن چنان که در رابطه به نماز های جمعه و جماعت شدند که روزانه پنج بار باهم جمع می شدند و مساجد شان که هر روز پنج بار گروه گروه به آن می رفتند.
در حالی که اکثر کشور های اسلامی، علی الرغم اختلافات سیاسی که بین شان وجود دارد، در سطح حکومتی با هم اتفاق دارند که باید اماکن تجمع مردم، مانند مساجد، مراکز عبادت و غیره بسته شود و مجامع فقهی دار الافتا ها نیز با این تصمیم موافق هستند. اما گروهی از فقهاء و واعظین این تصمیم را مورد انتقاد قرار داده و مخالفت خود را در مقابل آن اعلان کرده اند. با وجود این اختلاف، سنگینی تعطیل مساجد بر قلوب مسلمین را همگان پذیرفته اند و به خصوص تصویر کعبۀ مشرف را که خالی از طواف کنندگان، عاکفین، راکعین و ساجدین به نظر می رسد!
حقیقت اینست که کتب فقه و تاریخ اسلامی اسباب و حوادث زیادی را نقل کرده اند که در نتیجۀ آن نماز های جمعه و جماعت در مساجد معطل قرار گرفته است و واقع شدن وباء «امراض همه گیر» یکی از اسباب آن بوده است. این تعطیل حتی دامنگیر حرم مقدس مکه و مدینه گردیده و به قدس شریف نیز رسیده است. و مقصد ما درین مقال پیگری بارز ترین این وقایع و عرض مهم ترین اسباب این تعطیل است، بون این که وارد نقاش فقهی در تفاصیل این موضوع شویم.
گوشه گیری فردی
کتب فقه اسلامی حالات زیادی را تذکر داده اند که در صورت وقوع آن، در مستوای فردی، برای فرد مسلمان جایز است که از مساجد گوشه گیری نموده و به نماز های پنجگانه و نماز جمعه حاضر نشود. از آن جمله اگر از عاید شدن ضرری بر خود و یا دیگران هراس داشت، چه منشأ آن ضرر، بیماری باشد، ترس های امنیتی باشد، حوادث طبیعی و بحران های اجتماعی باشد و حتی اگر احساس حرج روانی باشد.
گرچه کتاب های فقهی در تمام مذاهب به شرح و بیان این حالات پرداخته اند، اما قبل از هر کس دیگری، امام شافعی (ت204هـ) به تفصیل این قضیه پرداخته و اعذار مختلف شرعی را ذکر نموده است که می تواند مجوز ترک نماز جمعه و عدم حضور در نماز های جماعت باشد و در مقدمۀ آن امراض را ذکر نموده است و جالب ترین عذری را که ذکر می کند، خوف از تعقیب سیاسی از سوی حکومت است. چنانچه در کتاب الام می نویسد:
فإن كان خائفا إذا خرج إلى الجمعة أن يحبسه السلطان بغير حق كان له التخلف عن الجمعة – (الأم 1 / 218)
«اگر خوف ازین داشت که اگر به نماز جمعه برود، حکومت او را بدون حق گرفتار کرده و محبوس می سازد، در آن صورت می تواند که به نماز جمعه نرود.»
و جالب تر ازین تقدیم عذر برای کسانی که قرضدار اند و چیزی ندارند که به صاحب قرض بپردازند و ازین می ترسد که اگر از خانه بیرون شود، ناگهان به چنگ صاحب قرض آمده و او را محبوس نماید.
امام شافعی در کتاب «الام» می نویسد:«اگر غایب شدن او به سبب ترس از صاحب قرض و تنگدستی او باشد، پس برایش ممکن است که از نماز جمعه تخلف ورزد. و برعکس عده ای از فقهاء برای صاحب قرض نیز اجازه داده اند که از نماز جمعه تخلف ورزد اگر ازین می ترسید که در صورت رفتن به نماز جمعه قرضدار او مخفی شده و حقی که بالایش دارد ضایع شود. امام بدرالدین عینی (ت855هـ) در عمدة القاری شرح صحیح البخاری از حدیث نبوی چنین اسنباط کرده است که «جواز تخلف ورزیدن از نماز جماعت از ترس ناپدید شدن قرضدار»
همچنان یک تعداد زیاد ائمۀ اسلام از ترس فتنه ها در اوضاع مضطرب سیاسی به گوشه گیری پناه برده اند چنانچه امام ذهبی (ت748هـ) در «سیر اعلام النبلاء» از امام تابعی «مطرف بن عبدالله بن شخیر» (ت95هـ»
«اگر بین مردم قتل و قتال زیاد شد، باید در خانۀ خود نشسته و به نماز جمعه و جماعت نرود، تا زمانی که فتنه از میان برود»
عملکرد این امام بزرگوار در ترک نماز جمعه و جماعت – در صورتی که از ضرر بزرگتر خوف داشت- اصل و دلیل ترک نماز جماعت در هر حالتی است که رفتن به نماز باعث مفسدۀ بزرگتر می شود. چنانچه از امام مالک رحمه الله (179هـ) عمل شبیه به آن روایت شده است، ایشان در آخر عمر در داخل خانه اعتکاف بودند. مطابق روایتی که قرطبی (672هـ) در کتاب «التذکره» ذکر کرده است امام مالک مدت هژده سال به مسجد نبوی نرفتند.
در دورۀ حکومت عباسی در ایام مأمون (ت218هـ) مردم را مجبور به پذیرش عقیدۀ مخلوق بودن قرآن ساختند، علماء در احتجاج به این عملکرد سلطۀ عباسی از رفتن به مسجد خود داری کردند. چنانچه ابن أيبك الدَّوَاداري (ت بعد 736هـ) در کتاب «کنز الدرر و جامع الغرر» می نویسد:
«در سال 218هـ ابتدای محنت بزرگ یعنی ظاهر شدن فتنۀ این سخن بود که قرآن مخلوق است… کسانی که با آن خالفت کردند، بیشتر شان کشته شدند و علماء و ائمه در خانه های خود مخفی شدند و از رفتن به نماز جماعت خود داری کردند و تعداد زیاد ازین علماء به قتل رسیدند»
به هر صورت، ترک یک شخص و یا تعداد اندک مردم و نرفتن شان نماز جمعه و جماعت، تقریباً موضوع متفاوت از بستن مساجد و تعطیل کامل نماز جمعه و جماعت از سوی مردم است. گرچه تعطیل مساجد به صورت کلی مانند اعتزال فردی در کلام فقهاء انعکاس نیافته است، اما بار ها در تاریخ اسلامی در اثر عوامل غیر قابل کنترول چنین امر واقع شده و مساجد تعطیل گردیده است و همین موضوع را می خواهیم درین مختصر بررسی کرده و اسباب آنرا شرح کنیم.
وبا های مهلک
فاجعۀ بزرگی در «طاعون عمواس» (قریۀ فلسطینی است که در 28 کیلو متری جنوب شرق یافا قرار دارد و اشغالگران یهود در سال 1967م آنرا ویران ساختند) واقع شد و تمام بلاد شام را در سال 18هـ فرا گرفت. درین طاعون تعداد زیادی از صحابه و بزرگان تابعین وفات شدند. و مطابق روایت مورخ بزرگ ابن الاثیر (ت630هـ) در کتاب «الکامل في التاريخ» این مصیبت آنقدر در شام شدت گرفت که خلیفۀ دوم عمر رضی الله عنه (ت23هـ) سوگند یاد کرد که «تا زمانی زبان به روغن، شیر و گوشت نمی زند که مردم ازین بلا نجات یافته و صحت یاب شوند»
گرچه با وجود بزرگی این مصیبت، اخبار مفصلی از مصروفیت های روزانۀ مردم و اقامۀ نماز های جماعت و نماز جمعه در دست نیست؛ ولی روایات و اخبار قابل تعجیبی را در مورد چگونگی پایان یافتن این فاجعه و از بین رفتن طاعون در بعضی کتب تراث اسلامی می یابیم. چنانچه امام احمد (ت 241هـ) در مسند خویش از شهر بن حوشب (ت 112هـ ) روایت کرده است که او از شوهر مادرش که درین فتنه حاضر بود روایت می کند که قیادت لشکر اسلامی بدست ابوعبیده بن جراح بود، او در طاعون وفات کرد و بعد از وی معاذ بن جبل قیادت را بدست گرفت. اما او نیز وفات کرد «چون معاذ وفات کرد عمرو بن العاص امارت را بدست گرفته و بین مردم به خطبه ایستاد و گفت: این مردم این بیماری چون واقع شود، مانند آتش مشتعل می شود، پس به کوهها بالا شوید (و در روایت دیگری: به قله های کوه و دره ها متفرق شوید) درین وقت ابو واثله الهذلی برخاسته و گفت: دروغ می گویی، من در حالی با رسول الله هم صحبت بودم که تو بدتر از این مرکبم بودی (او را به عدم سبقت در اسلام طعنه داد) عمرو گفت: نمی خواهم آنچه را گفتی جواب بدهم و سوگند به الله که درین شهر باقی نمی مانیم. بعد از آن او و سایر مردم پراگنده شدند و الله متعال این بلا را از آنها دفع کرد. زمانی که رأی و نظر عمرو بن العاص به عمر رسید، آنرا رد نکرد»
این که مردم نظر عمرو بن العاص را عملی کردند یا نکردند، روایات مختلفی وجود دارد، اما انتهای طاعون به این شیوه کاملاً منطقی به نظر می رسد. و این که مردم به قله های کوه و دره های رفتند، از عمرو بن العاص به شکل متواتر نقل شده است. مطابق این روایت عمرو بن العاص اولین کسی بود که سخن عزل اجتماعی (پراگنده شدن و دوری از یکدیگر» را به خاطر مقابله با وبا بلند کرد. پراگنده شدن در قله های کوه و دره ها بدون شک مانع اقامۀ نماز جمعه و جماعت می گردد زیرا نماز جمعه فقط بالای کسانی واجب می شود که در قریه های بزرگ، شهر ها و مراکز بزرگ زندگی دارند.
البته در موجودیت روایات مختلف در مورد تطبیق این نظریۀ عمرو بن العاص از سوی مردم و یا رد آن، نمی توانیم به یقین بگوییم که صحابۀ کرام و تابعینی که همراه شان حضور داشتند، نماز جمعه و جماعت را به خاطر وقوع وباء، ترک کردند؛ اما حد اقل به حیث یک دعوت ضمنی از آن زمان بوده می تواند.
سبب اعتراضی که بر نظر عمرو بن العاص از سوی واثله الهذلی صورت گرفت، (صحابی است که فقط در همین روایت اسم شان ذکر شده است و در بعضی روایات دیگر تذکر یافته است که این اعتراض از سوی شرحبیل بن حسنه صورت گرفت که در همین طاعون وفات کرد.) این بود که او فکر می کرد این عمل عمرو بن العاص با حدیث نبوی در تعارض است که به عدم فرار از منطقۀ طاعون زده، امر کرده است. ولی عمرو بن العاص چنین فهمیده بود که نهی وارده در حدیث نبوی در مورد خارج شدن از شهر و رفتن به شهر دیگر می باشد، از ترس این که مبادا طاعون به آن شهر های دیگر شایع شود. و نهی ازین نبود که انسان های موجود در آن شهر به قله های کوه و دره ها بروند.
واقعۀ غم انگیز مکه
در کتب تاریخ اسلامی حوادث زیادی را تذکر می دهد که مساجد به سبب شیوع وباء ها تعطیل شده است حتی مکه مکرمه و بیت الحرام نیز از آن استثنا نبوده است. چنانچه حافظ ابن حجر (ت852هـ) در کتاب « إنباء الغُمْر بأبناء العمر» ضمن وقایع سال 827هـ تذکر می دهد که: در اویل این سال وبای بزرگی در مکه واقع شد، تا حدی که هر روز چهل نفر وفات می یافت و شمار کسانی که در ربیع الاول وفات کردند به یک هزار و هفتصد نفر رسید. و گفته می شد که با امام در مقام ابراهیم (پیروان مذهب شافعی نزدیک آن نماز می خواندند) فقط دو نفر در آن روزگار نماز خواندند. و بعضی ائمه (از مذاهب دیگر) نماز جماعت را معطل كردند به خاطر این که کسی از پیروان مذهب شان نبود که با آنها نماز بخوند»[1]
نمی دانم که این تعطیل تقریباً کلی نماز در بیت الحرام مکی به سبب مرگ و میر، بیماری و مشغول شدن مردم به تداوی بیماران و دفن مردگان بود، یا به خاطر جلوگیری از سرایت مرض به این کار اقدام کردند. و تعداد وفیات که در مدت دو یا سه ماه به 1700 نفر رسید، آنقدر شدید نبود که مردم از ترس آن از رفتن به مساجد امتناع کرده باشند. پس قول راجح این بوده می تواند که مردم به خاطر جلوگیری از سرایت مرض امتناع ورزیدند.
قبل از آن ابن عذاری مراکشی (ت 695 هـ) در کتاب « البيان المُغرب في أخبار الأندلس والمغرب» خبر می دهد که در سال 359هـ وبای بزرگی در تونس واقع شد که باعث شدت عظیم گردیده و پرده از اسرار برداشت، … قیمت ها افزایش یافت، قوت مردم مفقود گردید… انسان های زیادی اعم از غنی و فقیر وفات کرد مردم به علاج بیمار، عیادت مریضان، تجهیز میت و … مصروف شدند و مسجد شهر قیروان کاملاً خالی بود»
و در اندلس نیز واقعۀ شبیه آن واقع شد. چنانچه امام ذهبی در تاریخ اسلام حوادث سال 448هـ را شرح داده و می گوید: «در آن سال قحطی بزرگ و وباء در اندلس واقع شد و تعداد زیادی در اشبیلیه وقات کرد به گونۀ که مساجد بسته شد و هیچ کسی نبود که در آن نماز بخواند. همچنان در کتاب «سیر اعلام النبلاء» ذکر کرده است که درین سال قحطی بزرگی در اندلس واقع شد که مثال آن قحطی و وباء هرگز در اندلس و قرطبه دیده نشد. تا حدی که مساجد بدون نماز خوان باقی مانده و بسته شد. این سال را به نام «سال گرسنگی بزرگ» نامیدند.
در سال های بعدی (449هـ) ابن الجوزی تفصیلات وحشتناکی از وبای عظیم و سریع الانتشار و قتل را تقدیم می کند که در منطقۀ آسیای وسطی واقع شد و حدود دو میلیون انسان را نابود ساخت. بعد از آن این وباء به سوی غرب رفته و به سرزمین عراق رسید. می گوید: «و در جمادی الآخر سال 449هـ) مکتوبی از سوی تجاران ماوراء النهر رسید که حاکی از وبای بزرگی بود که در آن دیار واقع گردیده و باعث قتل تعداد زیاد انسان ها شد. به حدی که در یک روز هژده هزار جنازه را دفن کردند و تعداد کسانی که تا نوشتن این مکتوب فوت کرده اند به یک میلیون و شش صد و پنجاه هزار رسیده است.
این امام مورخ می افزاید (مانند این که وضعیت و فضای امروزی را توصیف می کند که مردم از ترس و رعب کورونا گرفتار جمود و رکود شده اند)
«مردمی که درین شهر به گشت و گذار می پردازند، جز بازار های فارغ، راه های خالی، درواز های بسته… چیز دیگری نمی بینند، تجارت ها بسته شده و امور دنیا کاملاً معطل قرار گرفته است. شغل شبا روزی مردم این بود که مرده ها تجهیز و تکفین کنند و اکثر مساجد از نماز گزاران خالی بود»
محافل خوشی تعطیل گردید
در مصر طاعون بزرگی که در سال 749 هـ واقع شد و در اروپا به نام «مرگ سیاه» یاد می شود، مقريزي (ت 845) در كتاب ‘السلوك لمعرفة دول الملوك‘ آثار اجتماعی این طاعون را بر رسی کرده و می گوید: «محافل خوشی و عروسی ها بین مردم معطل شد و در بین مردم هیچ کسی به یاد ندارد که در مدت وباء محفل خوشی برپا شده و یا آواز ساز و سرود شنیده شده باشد. آذان ها در جاهای متعدد معطل شد و فقط در یک جای مشهور یک آذان باقی ماند» و مورخ ابن تعزی بردی (ت872 هـ) در کتاب «النجوم الزاهره» همان کلمات مقریزی را می نویسد و می افزاید که «اکثر مساجد و خانقاه ها بسته شد»
در مقابل آن بعض کتب تاریخ نوشته اند که مردم در مقابله با طاعون با هم در مساجد جمع شده و به دعا و عبادت متوصل شدند. در کتاب مخطوط از قاضی شمس الدين محمد بن عبد الرحمن القرشي الدمشقي الشافعي (توفي بعد 780هـ) به نام «شفاء القلب المحزون فی بیان ما یتعلق بالطاعون» آمده است که : در سال 764 هـ طاعون بزرگی واقع شد و مردم که هنوز بر خیر بودند، شب را به نماز ایستاده و روز را روزه گرفتند و به صدقه و توبه رجوع کردند، از خانه ها بیرون شده و مردان، زنان و اطفال به مساجد روی آوردند.
حافظ بن حجر ملاحظۀ دقیقی در رابطه به انتشار وباء و این تجمعات دارد و در کتاب «إنباء الغمر» می نویسد که: طاعونی در سال 830 هـ واقع شد و یکی از مردان حکومتی که به نام شهاب الدین یاد می شد، چهل انسان شریفی را جمع کرد که اسمای شان محمد بود و مال زیادی بین شان تقسیم کرد آنها بعد از نماز جمعه در مسجد جامع ازهر به تلاوت قرآن مصروف شدند و چون نماز عصر نزدیک شد، ایستادند و به دعا و زاری پرداختند و تعداد کثیر مردم با آنها یکجا شدند تا آن که همین چهل نفر بالای بام برآمده و با یک صدا آذان مغرب را دادند و از آنجا پراگنده شدند. مردی از عجم گفت: آیا این عمل طاعون را دفع می کند، بعد از آن ابن حجر تعلیقی برین روایت نموده و می گوید: آنها این کار را کردند ولی طاعون در بین شان بیشتر گردید.
ابن حجر ملاحظۀ ذکی دیگر در مورد افزایش طاعون بعد از برگشت حجاج از سرزمین حجاز دارد و می نویسد: طاعونی در مصر در سال 848 هـ واقع شد و در اثر آن روزانه بین صد الی دوصد انسان وفات می کرد، تا آنکه حجاج داخل شدند که در اثر آن تعداد اموات افزایش یافت و تعداد زیادی از اطفال و غلامان وقات کردند و گفته می شد که روزانه هزار نفر وفات می کرد» شاید انها به استقبال حجاج رفته یودند و حرکت و احتکاکی که به آمدن شان بین مردم واقع شد تأثیر زیادی در شیوع بیشتر طاعوت داشت.
نکتۀ دیگری که درین موضوع در کتاب «إنباء الغمر» ذکر کرده اینست که یکی از فقهاء گوشه گیری در منزل را وسیلۀ نجات از طاعون دانسته است. او در ترجمۀ قاضی ابن ابی جرادۀ الحلبی الحنفی (899 هـ) سخن جالبی را ذکر کرده است. و می گوید: «چون درین سال طاعون واقع شد، قاضی شدیداً به خوف افتاد و کار این بود که به مردم کار هایی بیاموزاند که طاعون را دفع میکند و دوا میداد و دعا میکرد و رقیه می نمود. اما بعد از مدتی خود را به مرضی انداخت تا مردۀ را نبیند و به جنازۀ طلب نشود، چون از مرگ بسیار می ترسید. و تقدیر الله متعال این بود که از طاعون سالم ماند.
از قصه های شگفت انگیز دیگری که در تاریخ در خصوص گوشه گیری منزلی و اعتزال از مردم نقل شده، آنست که ابن الحنبليّ الحلبي (ت 971هـ) در كتابش “درّ الحبب في تاريخ حلب” در مورد شاگردش شاه محمد الدكني (ت 952هـ) نقل کرده است. او می نویسد: زمانی که طاعون به شهر حلب داخل شد، پدرش – پدر شاگردش- فرار کرده و به یکی از بستان های حلب داخل شد. او از مرگ خیلی زیاد می ترسید، پس الله متعال او را ازین طاعون سلامت داشت. ولی دیری نگذشت که پدر و پسر هردو در طاعون دیگری وفات کردند.
[1] – چون در آن زمان در مکۀ مکرمه چهار امام از چهار مذهب نماز می خواند و پیروان هر مذهب عقب امام خویش می ایستادند. مقام مذهب حنفی مقابل میزاب بود، مقام مذهب مالکی مقابل رکن یمانی و مقام شافعیان عقب مقام ابراهیم بود و مقام مذهب حنابله بین حجر الاسود و رکن یمانی قرار داشت. اول پیروان مذهب شافعی نماز می خواندند، چون از نماز فارغ می شدند، احناف نماز شان را اداء می کردند بعد از آنها مالکی ها و در اخیر حنابله نماز می خواندند فقط در نماز شام همۀ شان در یک وقت نماز را برپا می کردند که در نتیجۀ آن اصوات ائمه با هم خلط شده و باعث خطا در قرائت می شد.