جایگاه کتاب خانه ها در تمدن اسلامی (بخش سوم)
منبع: سایت الجزیره
نویسنده: محمد الصیاد
ترجمه: مؤمن حکیمی
بخش اول بخش دوم
کتاب خانه های وقفی:
ابن الجوزي روایت می کند: «در سال ۵۱۵ هـ در مسجد جامع اصفهان آتش سوزی واقع شد. این مسجد جامع، بزرگ بوده و اموال زیادی در عمارت آن به مصرف رسیده بود. در این مسجد جامع حدود پنج صد مصاحف گرانقدری وجود داشت. از آن جمله مصحفی بود که می گفتند به خط ابی بن کعب(ت ۳۰ هـ) {نوشته شده}است.» ابن عساكر(ت ۵۷۱ هـ)در کتاب«تاريخ دمشق»یاد آور می شود که همسفرش در طلب علم، أبا بكر ابن ياسر الجياني الأندلسي(ت ۵۶۶ هـ)زمانی که به حلب رسید، خزانۀ نوری به او سپرده شد و معاش ماهانه برایش مقرر گردید … او کتاب هایش را به علمای حدیث وقف کرد.
المقري از ابن سعيد المغربي توصیف«مدرسة عادلية»را بیان می کند که السلطان الأيوبي العادل(ت ۶۱۵ هـ)در دمشق برای فقهای شافعی بنا کرد. او می گوید: «{مدرسه}در نهایت حسن و زیبایی بود و در آن خزانۀ کتاب واقع بود و در جملۀ آن کتاب«تاریخ ابن عساکر»قرار داشت.» مطابق روایت مورخ ابو الفداء(ت ۷۳۲ هـ)در کتاب«المختصر في أخبار البشر»در«مسجد عقیل»واقع در نیشاپور کتاب خانۀ بزرگی بود.
او مي گوید: «در این سال الموید به گرفتار اعیان نیشاپور اقدام کرد، زیرا آنها رهبران مفسدین و خرابکاران بودند. الموید آنها را گرفتار کرده و مفسدین را یکایک به قتل رساند. نیشاپور را تخریب کرد و از جمله اماکنی که تخریب کرد، مسجد عقیل بود که محل اجتماع فقهاء و اهل علم بوده خزانه وقفی کتاب در آن وجود داشت. او به تعداد هفده مدرسۀ حنفیه را تخریب کرد و خزانه های کتب را به آتش کشید.»
در سلسلۀ کتاب خانه های بزرگی که سلاطین در کنار مدارس علمی بنا کردند، نمونۀ بارز آن در مدرسۀ المستنصریه در بغداد بود که خلیفۀ عباسی المستنصر(ت ۶۴۰ هـ)آن را اعمار نموده و در سال ۶۳۱ هـ افتتاح کرد.
الفُوَطي(ت ۷۲۳ هـ)در کتاب«الحوادث الجامعة»مكتبة المستنصرية را چنین توصیف می کند: « … بعد از آن به این مدرسه کتاب های نفیس هم از علوم دینی و هم ادبی را نقل دادند و این کتاب ها آنقدر زیاد بود که یک صد و شصت نفر آن را نقل می داد . تمام این کتاب ها در خزانۀ کتاب گذاشته شد و ضیاء الدین احمد – مسئول خزانۀ خلیفه در خانه اش – را طلب کردند. او این کتاب ها را ترتیب نموده و هر فن را در مکان جداگانه قرار داد تا دسترسی به آنها آسان شود … بعد از آن دو نفر را به خدمت این خزانۀ کتب مقرر کرد … »
این نص مهم نشان می دهد که اولین مدیر این کتاب خانۀ بزرگ بود. اما ربع قرن از آن نگذشته بود که مغول ها بالای بغداد هجوم آورده و آن را ویران کردند.
یگانه چیزی که علماء بیشتر به آن می اندیشدند که بعد از مرگ شان چگونه خواهد شد، کتاب های شان بود. از این می ترسیدند که این کتاب ها بدست کسانی برسد که قدر آن را نمی دانند. به همین علت اکثر علماء کتاب های شان را بعد از موت وقف کردند، حتی یک تعداد شان در زندگی این کتاب های شان را به اماکن مصئون تری وقف نمودند. وقتی به سوانح علماء مراجعه می کنیم، بار ها با این عبارت روبرو می شویم که«کتاب های خود را وقف کرد»معنای سخن این است که وقف کردن کتاب یک عمل شایع نزد علمای آن عصر بوده است. همچنان نقش وقف کتاب را در تشکیل و غنی سازی کتاب خانه در طول تاریخ نشان می دهد.
حموی در کتاب«معجم البلدان»حکایت می کند: «که إمام و محدّث ابن حبان البستي(ت ۳۵۴ هـ)کتاب هایی که در خزانۀ خود داشت در دسترس وصی قرار داد تا در اختیار کسانی بگذارد که می خواهند از آن نسخه برداری نمایند ، بدون این که کتاب را از مکتبه بیرون ببرند.»
يحيى ابن جزلة الطبيب(ت ۴۷۳ هـ)به وقف کتاب هایش به مسجد إمام أبي حنيفة(ت ۱۵۰ هـ)وصیت کرد و خطيبُ البغدادي نیز به وقف کتاب هایش وصیت نمود. و صَّل محمد ابن البندهي(ت ۵۸۴ هـ)کتاب هایی داشت که نزد هیچ کسی نبود و تمام آن را به خانقاه السميساطي در دمشق وقف نمود.
السمعاني(ت ۵۶۲ هـ)در کتاب«الأنساب»سوانح أبي المعالي الرشيدي(در اوایل قرن ششم فوت کرد)می نویسد: «او کتاب هایش را به مسجد جامع منیعی واقع نیشاپور وقف کرد. این کتاب ها که در خزانۀ جامع بود در فتنۀ غُزِّ(یکی از قبایل ترکی)در سال ۵۴۸ هـ آتش گرفت.» معنای سخن این است که در مسجد مشهور که توسط تاجر بزرگ أبو علي المنيعي المخزومي(ت ۴۶۳ هـ)اعمار گردیده و از جملۀ خطبای آن إمام الجويني(ت ۴۷۸هـ)بود، در آن کتاب خانۀ بزرگ عامه وجود داشت.
سوختاندن و غرق کردن:
مطابق روایت یاقوت الحموی، رشيد الدين الوطواط(ت ۵۷۳ هـ)هزار جلد کتاب را به یکی از کتاب خانه های عمومی وقف کرد و گفت: «الله متعال مرا از مال حلال تقریباً هزار جلد کتاب نفیس و نسخه های شریف داده است و اینک آن را وقف کتاب خانه های می کنم که در بلاد اسلام اعمار شده است تا مسلمانان از آنها مستفید شوند.»
ابن كثير در کتاب«البداية والنهاية»در شرح حال المستنصر می نویسد: «در بغداد مدرسۀ المستنصریه را برای هر چهار مذهب بنا کرد و کتاب های نفیسی را در این مدرسه گذاشت که مثال آن در دنیا وجود نداشت.»
کتاب های بعضی علماء بعد از موت شان فروخته شد. چنانچه ابن حجر(ت ۸۵۲ هـ)در کتاب«الدر الكامنة»در شرح حال ابن القيم(ت ۷۵۱ هـ)می نویسد: «او اشتیاق زیادی به جمع کتاب داشت، به همین مناسبت کتاب های بیشماری را جمع آوری کرد، به حدی که فرزندانش مدت طولانی از آن می فروختند، غیر از آن کتاب هایی که برای خود انتخاب نموده بودند.»
بعض از این علماء کتاب های خود را به سبب فقر و تنگدستی فروختند و این حالت سخت تر از فقدان نفس، دوستان و نزدیکان شان تمام می شد. تعداد دیگری تحت انگیزه های زهد و عزلت نشینی و در احتجاج و اعتراض به بی توجهی جامعه کتاب های خود را آتش زدند. شاید اولین کسی که به این کار اقدام کرد، إمام لغوي أبو عمرو بن العلاء البصري(ت ۱۵۸هـ)بود. جاحظ(ت ۲۵۵ هـ)در کتاب«البيان والتبيين»در مورد او می گوید: «کتاب هایی که در مورد فصحاء عرب نوشته بود یک خانه تا سقف آن مملوء بود. اما نسبت به ا ین کتاب ها احساس بی رغبتی او را فرا گرفت و همۀ آن را آتش زد. زمانی که می خواست به علم اولی خودد برگردد، نزد او فقط همان چیز هایی بود که در قلب خود حفظ کرده بود.»
فقيه شافعي و أديب بزرگ أبو حيان التوحيدي(ت بعد ۴۰۰ هـ)از آتش زدن کتاب های خود با عبارت های حزین و دردناکی حکایت می کند: «بدان که این کتاب ها اصناف علم را در بر دارد، و من اکثر آن را برای مردم جمع آوری کرده بودم، ولی از هیچ کدام آنها دوستی و محبتی ندیدم و اینک من به نود سالگی رسیده ام. آیا بعد از رسیدن به این بزرگی و ناتوانی، چه امیدی می توان به زندگی لذیذ داشته باشم.» بعد از آن خبر می دهد که سوختاندن کتاب ها یک پدیدۀ معروف بین علماء بوده آن زمان بوده است، او می گوید: «در سوختاندن کتاب به ائمۀ اقتدا می کنم که قبل از من بوده و مردم سخنان شان را اخذ می کردند …»
کتاب های یک تعداد دیگر ناخواسته آتش گرفته است. چنانچه امام ذهبيّ(ت ۷۴۸ هـ)در کتاب«تذكرة الحفّاظ»ذکر کرده است که کتاب های قاضي و محدث مصر عبد الله بن لَهِيعة(ت ۱۷۴هـ)در سال ۱۶۹
آتش گرفت، به همین سبب در روایت حدیث گرفتار وهم گردید. و ابن کثیر در کتاب«البدایه و النهایه»در شرح حال الإمام الخِرَقي الحنبلي(ت ۳۳۴ هـ)می نویسد: « … مجبور گردید که از بغداد مهاجر شود، چون در آن جا دشنام دادن صحابه بسیار زیاد گردید، و کتاب های خود را در بغداد گذاشت. اما خانۀ که در آن کتاب هایش را گذاشته بود، آتش گرفت و در نتیجۀ آن کتاب هایش نیز آتش گرفت و مصنفات او نابود گردید.»
در کتاب«معجم الأدباء»از لحموي ضمن شرح حال أبي عليّ الفارسيّ(ت ۳۷۷ هـ)آمده است: «عثمان بن جِنّي(ت ۳۹۲ هـ)گفت: شيخنا أبو عليّ روایت می کند که در مدينة السلام (= بغداد) آتش سوزی رخ داد که در نتیجۀ آن علم تمام اهل بصره از میان رفت. چون از حزن و اندوه او پرسیدم، با نگاه های تعجب آمیز به سویم دید و گفت: مدت دو ماه آنچنان گرفتار حزن و اندوه بودم که با هیچ کسی سخن نمی گفتم.»
المقريزي(ت ۸۴۵ هـ)در کتاب«المواعظ والاعتبار»ذکر می کند که«در سال ۶۹۱ هـ حریق بزرگی در کتاب خانۀ قلعۀ الجبل قاهره واقع شد، در نتیجۀ آن کتاب های نفیسی در فقه، حدیث، تاریخ و علوم دیگر سوخت و یک مقدار آن را نوجوانان تاراج نموده و اوراق نیم سوختۀ آن را به قیمت ناچیز فروختند، مردم از بین این کتاب ها، نوشته های خیلی نفیسی را یافتند که حاکی از جنگ ها و سایر امور بود و آن را به قیمت ناچیز به دست آوردند.»
کتب یک تعداد علماء غرق شد، چنانچه ابن الجوزي(ت ۵۹۷ هـ)در کتاب«المنتظم»می نویسد: «چون در سال ۵۵۴ هـ سیلاب آمد و تمام کتاب هایم غرق شد و فقط یک مجلد باقی ماند که در بین آن دو ورق به خط امام احمد بن حنبل وجود داشت.»داستان عجیبی در رابطه با غرق ساختن کتب را ابن أبي أصيبعة روایت می کند که«أمير أبا الوفاء المُبشِّر بن فاتك(ت ۵۰۰ هـ)علاقه و محبت زیادی با کتاب داشت و همین که از سفر بر می گشت، به مطالعه و نوشتن مصروف می شد و فکر می کرد که این کار برایش مهم تر از هر کار دیگر است. او همسری ارجمند و از ارباب دولت داشت، زمانی که او وفات کرد آن زن و کنیز هایش برخاسته و وارد خزانه های کتاب شد. چون از سابق نسبت به این کتاب ها حساسیت و حسادت داشت و فکر می کرد که شوهرش را به خود مشغول ساخته بود، لذا کتاب ها را بیرون آورده و درحالی که با گریه همسرش را یاد می کرد، کتاب ها را یکایک در حوض داخل حویلی می انداخت. گرچه کتاب ها را دوباره بیرون آوردند، اما اکثر آن در آب غرق شده بود.»
تلف سازی جزایی:
یک سلسله حوادث و وقایع سیاسی، مانند جنگ ها و هجوم بیگانه ها، فتنه های داخلی، جنگ های فرقه ای و مصایبی که از سوی نظام های حاکم بالای علماء، به خاطر مخالفت سیاسی و یا فکری نازل می گردید، اکثراً باعث نابود شدن کتاب ها می گردید. چنانچه قلقشندی زمانی که از سرنوشت کتاب خانه های مشهور در تمدن اسلامی سخن می گوید، به همین اسباب اشاره می کند. او می گوید: «کتاب خانۀ فاطمی ها همانگونه بود تا آن که با مرگ آخرین خلفای این سلسله و استیلای صلاح الدین ایوبی بر مملکت شان، از بین رفت. همچنان کتاب خانۀ اموی ها در اندلس همانگونه باقی بود تا آن که دولت شان منقرض گردیده و ملوک الطوائفی بر اندلس حاکم گردیده و کتاب ها هم به هر طرفی پراگنده شد و به دست هر کسی افتاد. و کتاب خانۀ عباسی ها تا زمانی شگوفا بود که تاتار وارد بغداد گردید و این کتاب خانه ضایع و نابود گردید.»
علامه ابن الأثير(ت ۶۳۰ هـ)در کتاب«الكامل فی التاریخ»در رابطه با حوادث سال ۵۵۵ هـ می نویسد: «قاضی بن المرخم گرفتار گردید و کتاب هایش را که در علوم فلسفی بوده در همان حویلی آتش زده شد.»
ياقوت الحموی در کتاب«معجم البلدان»در مورد آتش زدن کتاب خانۀ شهر ساوه(شهری در 140 کیلومتری تهران)در سال ۶۱۹ هـ توسط مغول ها می نویسد: «تاتار کافر به این سرزمین هجوم آوردند، برایم حکایت کردند که این شهر را ویران ساختند … و کتاب خانۀ در آنجا وجود داشت که بزرگ تر از آن در دنیا نبود، تاتار این کتاب خانه را نیز سوختاندند.»
البته خریدن و جمع آوری کتاب توسط علماء و فقهاء کار آسانی نبود، زیرا آنها اکثراً فقیر و بیچاره بودند، با وجود آن کتاب را بر جمع مال، خوراک و لباس برتری داده و زندگی سخت و تکلیف آور را به خاطر آموختن علم و آموزش به دیگران، اختیار کرده بودند.
امام النووي(ت ۶۶۷ هـ)در کتاب«تهذيب الأسماء واللغات»نقل می کند که إمام المحدِّثين علي بن المديني(ت ۲۳۴ هـ) – در بارۀ يحيى بن معين(ت ۲۳۳ هـ)که معاصرش و از جملۀ علمای حدیث بود. – گفت: «هیچ کسی را ندیدم که به اندازۀ یحیی بن معین حدیث بنویسد. پدرش یحیی برای او هزار هزار و پنجاه هزار(یک میلیون و پنجاه هزار درهم مساوی با ۱.۳ میلیون دالر) به میراث گذاشت و او تمام آن را در راه آموزش حدیث مصرف کرد تا حدی که پاپوشی برای وی باقی نماند که آن را به پا کند.»
در رابطه با مصرف مال در جمع کتب و خزانه های ابن الجوزی در نامۀ که به پسرش فرستاد، چنین تذکر می دهد: «ای پسرم! پدر من شخص مال دار بود و هزاران درهم به جا گذاشت. زمانی که جوان شدم، بیست دینار و دو خانه را برایم دادند و گفتند: تمام ترکۀ پدرت همین ها است. من آن دینار ها را گرفته و کتاب های علمی را خریدم و دو خانه را فروختم و پول آن را در طلب علم به مصرف رساندم. پدرت در طلب علم هیچ وقت خود را ذلیل نساخته است.»
در کتاب«طبقات الحنابلة»از ابن رجب الحنبلي(ت ۷۹۵ هـ)ضمن شرح حال ابن الخشاب الحنبلي(ت ۵۶۷ هـ)آمده است که: «هیچ یک از اهل علم و اصحاب حدیث وفات نمی کرد، مگر آن که تمام کتب مورد ضرورت خود را می خرید.ٍ اصول مشایخ نزد او جمع می شد و کتاب خانۀ شان خالی از کتب علمی نمی بود … و زمانی که بیمار شد، به وقف کردن کتاب هایش وصیت کرد. پس کتاب هایش پراگنده شده و تعدادی از آن فروخته شد، فقط دهم حصۀ آن باقی ماند که وقف رباط مامونیه(واقع در بغداد)گردید.
امام الذهبي در کتاب«تذكرة الحفاظ»از أبا العلاء الهمذاني(ت ۵۶۹ هـ)توصیف نموده و می گوید: «الحافظ العلامة المقرئ شيخ الإسلام، کتاب خانۀ در همدان بنا کرد و تمام کتاب های خویش را وقف کرد. او اصول علمی و کتاب های نادر را که با خط های قابل اعتبار نوشته شده بود، جمع آوری کرد. او در شنیدن حدیث از اهل زمان خود پیشی گرفته بود زیرا آن چه می شنید، اصول آن را در نسخه های عالی و خوب با خط خود به شکل نقطه دار و معرب می نوشت.»
آداب و مقرره ها:
گرچه بذل مال برای بدست آوردن و خرید کتب و تأسیس کتاب خانه ها، به خصوص کتاب خانه های خصوصی، وسیلۀ اصلی و اساسی به شمار می رفت، اما شیوه های دیگری نیز وجود داشت که سهم به سزایی در تکوین کتاب خانه های عامه و خاصه داشت. مانند وقف، بخشش، و نسخه برداری.
حافظ ابن حجر در کتاب«إنباء الغُمر»مثال خریداری کتب و تأسیس کتاب خانۀ های شخصی و در اخیر وقف آن به کتاب خانه های عامه را چنین ذکر می کند: « قاضي ديار مصر و شام إبراهيم ابن جماعة الكناني الحموي(ت ۷۹۰ هـ)آنچنان کتاب خانۀ نفیسی را از خود به جا گذاشت که مثل آن را به مشکل می توان جمع آوری کرد، زیرا او اشتیاق زیاد به خرید کتاب داشت، او همان نسخه های کتاب را می خرید که در نهایت حسن و زیبایی می بود. بعد از آن همان کتاب را که به خط مصنف آن می بود، می خرید و آن را که اول خریده بود، نیز نگه می داشت تا آنکه تعداد زیادی از کتاب ها را به خط مصنفین آن جمع آوری نمود. بعد از وی اکثر آن به جمال الدين محمود الأستادار(ت ۷۹۹ هـ)رسید و او این کتاب ها را به مدرسۀ موازنین(اکنون به نام جامع کردی در قاهره معروف است)وقف کرد که طلبه در آن وقت از آن مستفید شدند.»
بنابر اهمیت کتاب نزد آنها، علماء به حرمت سرقت آن فتوا دادند. چنانچه ابن الجوزی می گوید: «تعداد زیاد مردم در کار های سهل انگاری نموده و آن را ناچیز به حساب می آورند، در حالیکه باعث قدح در اصول می گردد، مانند اینکه بعضی دانش آموزان کتابی را به عاریت می گیرند ولی آن را دوباره مسترد نمی کنند … آنها فکر می کنند که کار ناچیزی است در حالیکه گناه عظیم شمرده می شود.»
اکثرا در وقت وقف کتاب شرط هایی را وضع می کردند که کتاب های را مصئون ساخته و بیش ترین استفاده از آن صورت گیرد. تاج السبكي(ت ۷۷۱ هـ)در کتاب«معيد النعم»می گوید: «اکثراً وقف کننده این شرط می گذاشت که کتاب را درمقابل گرو گذاشتن قیمت آن، می توانند از مکتبه بیرون کنند و این شرط صحیح و معتبر است و خازن(مدیر کتاب خانه)این اجازه را نداشت که کتاب را بدون رهن به کسی عاریت بدهد»
مسئلۀ دیگری که قابل دقت است، نسخ کتاب و اجوره دادن در مقابل استنساخ آن می باشد. این در صورتی بود که شخصی می خواست کتاب خانۀ ترتیب دهد، ولی نمی توانست کتاب را خریداری کند و یا از طریق هدیه بدست آورد. در این رابطه ابن جماعة(ت ۷۳۳ هـ)درکتاب«تذكرة السامع والمتكلم في أدب العالم والمتعلم»این مقرره را بیان می کند«اگر بدست آوردن کتاب ازطریق خرید برایش ممکن بود، نباید به نسخه برداری خود را مصروف سازد، بلکه نسخه برداری زمانی لازم است که بدست آوردن کتاب برایش ناممکن باشد، مانند این که پول خرید آن را نداشته باشد و این که اجورۀ نوشتن آن را پرداخته نمی تواند.»
کتاب خانه های اسلامی از قواعد و مقرره های قاطع و منظم برخوردار بوده و مطالعۀ کتاب در داخل کتاب خانه و یا عاریت گرفتن کتاب و مطالعه درخانه را تنظیم می نمود. کتاب به صورت منظم در الماری ها جابجا شده و مطابق محتویات، موضوعات و بخش علمی ترتیب گردیده بود.
مؤرخ ثقافت غرب اندلس، المقري در کتاب«نفح الطيب»می گوید: «المستنصر الأموي خزانۀ کتاب هایش در قرطبه را توسط استادان ماهر در تجلید و نسخه برداری جمع کرده بود.»
جالب تر از این از شرق اسلامی و عراق علامه المعري(ت ۴۴۹ هـ)در کتاب«رسالة الغفران»از مشارکت زنان در فعالیت های داخل کتاب خانه ها خبر می دهد و از زنی به نام«توفیق السوداء»یاد می کند که در دار العلوم بغداد در زمان حکومت آل بویه خدمت می کرد و وظیفۀ خاص او این بود که با خطاطان مساعدت کرده و کتاب ها را در اختیار نسخه برداران بگذارد.
ابن جماعه در آداب و طریقۀ ورق گشتاندن کتاب می گوید: «مطالعه کننده و نسخه بردار زمانی که کتاب مطالعه می کرد، کتاب را به صورت پراگنده بر زمین نمی گذاشت، بلکه آن را بین دو چیز و یا روی کرسی کتاب که معروف است می گذاشت تا«جز بندی»و دوخت آن به زودی قطع نشود.»
علماء به عاریت دادن و به عاریت گرفتن کتاب را جایز دانسته و آداب استعاره مقررات عاریت دادن کتاب را بیان کرده اند. چنانچه ابن جماعه می نویسد«عاریت گیرنده باید از عاریت دهنده شکرگزاری نموده و به نیکی با وی تعامل نماید، کتاب را بدون ضرورت مدت زیادی با خود محبوس نسازد، بلکه بزود ترین فرصت بعد از آنکه ضرورتش تکمیل شد، آن را مسترد نماید و اگر مالک کتاب قبل از آن درخواست می کرد، نباید آن را معطل نماید، جایز نیست که کتاب را بدون اجازۀ صاحب آن اصلاح کند و یا حواشی بر آن بنویسد.»
در مورد احترام کتاب می نویسد: «کتاب را بکس اوراق خود نسازد، نباید آن را بالشت و پکۀخود سازد، بالای کتاب تکیه نزند … ».
منشی های علماء:
چنانچه قبلاً یاد آور شدیم، از عهد هارون الرشید به بعد وظیفۀ«خازن الکتب»و به اصطلاح امروزی مدیر کتاب خانه مشهور گردید. در ضمن وظایف او اشراف و سرپرستی بر نوشتن فهرست دقیق کتب ها، ترتیب و صنف بندی آنها، توجه کردن به حفاظت و ترمیم آنها و امثال آن بود. و در بحث های قبلی بعض نام های شخصیت های بارز را ذکر کردیم که وظیفۀ«خازن الکتب»را در مهمترین کتاب خانه های اسلامی به عهده داشتند. در این جا محدّث أبو صالح النيشاپوري(ت ۴۷۰ هـ)را به لیست کسانی که خازن الکتب بود می افزاییم که ياقوت الحموي در کتاب«معجم الأدباء»وظایف او را چنین شرح می دهد: «الحافظ الامین، مورد اعتماد همگان بود و کتب حدیث که در خزانه های مشایخ جمع شده و بر علمای حدیث وقف شده بود، تحت ادارۀ او قرار داشت و در حفظ آن می کوشید. علاوتاً وقف هایی که مخصوص محدثین بود و برای شان کاغذ و رنگ قلم داده می شد، از طریق او اجرا می شد و به دست خود به همۀ علماء می رساند.»
همچنان تاج الدين ابن الساعي البغدادي(ت ۶۷۴ هـ)است که الصفدي در توصیف او می گوید: «المؤرخُ خازنُ [كُتُب المدرسة] المستنصرية در بغداد بود.» و قبلا در مورد او سخنانی تقدیم کردیم.
باید توجه داشت که همۀ کسانی که منصب«خازن الکتب»را به عهده گرفتند، از جملۀ علماء و عارفان در بعضی علوم بودند. مثلاً ابوصالح نیشاپوری محدث بزرگ بود، أبو يوسف الخازن الإسفراييني(ت ۴۸۸ هـ)شخصی که ابن شاكر در کتاب«فوات الوفيات»او را با این سخنان توصیف می کند: «خازن کتب در مدرسۀ نظامیه بغداد بود او شخص فقیه، فاضل، دانا به اصول(علم عقاید) ود و در ادب نیز معرفت داشت و با خط زیبا می نوشت.»
فقهاء در مورد وظیفه«خازن کتب»سخن های گفته و واجبات و آداب آن را بیان داشته اند. چنانچه تاج السبکی می گوید: «بالای خازن لازم بود که از کتاب حفاظت کرده و خرابی های آن را ترمیم و دوخت آن را در صورت ضرورت دوباره تازه کند، و از دست کسانی که اهل کتاب نیستند آن را دور نگهدارد و به نیازمندان بذل نماید. و در عاریت دادن فقرا را که توان تهیه کتاب را ندارند، ترجیح دهد.» بعضی مصادر خبر می دهد که این خازن ها دوای شبش ها را به خاطر صیانت کتب و ترمیم آن بکار می بردند تا کتاب ها را از خراب شدن نگهدارد. چنانچه این قضیه را در حکایت جالبی می یابیم که الصابئ(ت ۴۸۰ هـ)در کتاب«الهفوات النادرة»آورده است.
و اخیراً بعد از عصر شگوفا که در عطای معرفت پیشتاز بودیم، تمدن اسلامی در نتیجۀ کنار گرفتن مردم از تحصیل علم و عدم توجه به کتاب وکتاب خانه روبه ضعف نهاد و موازی با آن، پادشاهان و امراء از محبت و دوستی با کتاب و کتاب خواندن به سوی جبر و استبداد رفتند بدون این که استنادی به معرفت داشته باشند. و چنانچه قلقشندی در کتاب«صبح الاعیش»بعد از آن که راجع به سه کتاب خانۀ بزرگ در جهان اسلامی معلومات مفصل ارائه می کند، در اخیر می گوید: «اما در عصر حاضر توجه عنایت پادشاهان به کتاب خانه ها تقلیل یافته و فقط به انشای کتاب خانه ها در مدارس اکتفاء کردند، چون در آنجا نیاز بیشتر به کتاب احساس می شد.»
پایان