راه بیرون رفت از بحران افغانستان؛ معیارها، موانع و راه حلها
نویسنده: دکتور عبدالباقی امین
رئیس مرکز مطالعات استراتیژیک و منطقوی
پیش گفتار:
افغانستان در مقطع تاریخی حساسی قرار دارد، نیروهای بین المللی در افغانستان اعلان نموده اند که تا آخر سال 2014 م افغانستان را ترک خواهند گفت ویاهم مسؤلیتهای جنگی را به عهده نخواهند داشت،افغانها منحیث مجموع در مورد آینده افغانستان در تشویش هستند وبیم دارند که یکبار دیگر جنگ در افغانستان به شدت آن، در اطراف واکناف افغانستان بوقوع نه پیوندد، قصد ونیت امریکا هم تاحال برملانیست که آنها قصد باقی ماندن را در افغانستان تا چه وقتی دارند؟ وشاید میخواهند مسؤلیتهای جنگی را به نیروهای افغان بسپارند وخود آنها در پایگاه های محفوظ در کشور بمانند تا ازین راه به اهداف دراز مدت خویش در افغانستان ومنطقه برسند، وبرای رسیدن به این هدف از راه قرارداد منفصل وعلیحده امنیتی با حکومت افغانستان نایل آیند، البته از طریق مذاکراتی که فعلاً جریان دارد وتا چند وقتی دیگر نهایی خواهد گردید.
درین اواخر روند گفتگو بین افغانها در مورد آینده کشور شکل مثبت بخود گرفته، مخالفین مسلح (طالبان وحزب اسلامی) آمادگی خویش را برای مذاکرات با اطراف مختلف سیاسی کشور ابراز داشته وعملاً در گفتگوهای چند جانبه شرکت ورزیده اند،واین خود دلالت به این دارد که همه اطراف درگیر در بحران فعلی کشور معتقدند که جنگ، راۀ حل نبوده بلکه گفتگو؛ یگانه راهی برای بیرون رفت از بحران کشور میباشد.
وبا درنظر داشت اهمیت صلح وتفاهم ملی در کشور، مطالب چندی را که رعایت آنرا در شکل گیری مذاکرات صلح ضروری میدانم در اینحا به رشتۀ تحریر درآورده ام، که خاکۀ آنرا در سیمینار تفاهم و وحدت ملی که در بهار سال1391 هـ ش در کابل از طرف مرکز مطالعات استراتیژیک ومنطقوی برگذار شده بود خدمت شرکت کنندگان سیمینار عرض نموده بودم.
درابتدای این نوشته از معیارها وضوابطی صحبت نموده ام که رعایت آن در مورد روند مصالحه وتفاهم ملی ضروری به نظر میرسد، ودر قدم دوم از مشکلات وموانع بر روی مصالحه بحثی صورت گرفته است که سبب شده است روند صلح ومذاکرات مختل گردد، ودر اخیر این نوشته روی راۀ حل ها بحث صورت گرفته است که منحیث مجموع میتوان آنرا نقشۀ راه جهت بیرون رفت از بحران فعلی کشور بشمار برد.
فصل اول: معیارها و ضوابط:
حکومت ملی:
صلح بدون مشارکت همه اقشار ملت در ساختار مؤسسات دولت ممكن نیست. سبب اساسی مشکلات کشور عبارت از عدم موجودیت همدیگر پذیری بین جهت های مختلف سیاسی میباشد، سیاستمداران افغانستان منحیث مجموع همواره در پیاز بین بردن مخالفین خویش بوده اند، همواره تلاش نموده اند تا خود، یکه تاز میدان سیاسی بوده، وکسی هم با آنها شریک نبوده باشند، دراین باره نمی اندیشند که کشور تنها بنا بر همکاری جمعی میتواند به طرف امنیت، استقرار، رشد وانکشاف راه بيابد، بلکه ميخواهند تا دیگران یاهم قیادت آنهارا بپذیرند ویاهم در صف دشمن قرار داشته ودر صدد نابود شدن آنها ميباشد.
قناعت نمودن بر اینکه کشور خانۀ مشترک همه افغانها بوده، وهمه افغانها حق دارند در قضایای سیاسی کشور سهم بگیرند، وبنابه قناعت خویش توجيهات سیاسی داشته باشند، ودر رابطه با سرنوشت کشور تلاش کنند وبخواهند وفق شناخت خویش، افراد دلسوز ووطندوست را به اریکۀ قدرت برسانند، ضرورت مبرم کشور بوده، واز خواسته هایاحساس خانۀ مشترک بودن كشور شمرده میشود، برای اینکه همه اقشار ملت احساس اطمينان نمایند باید حکومت تمثیل کنندۀ حقیقی وحدت ملی باشد، ومؤسسات دولت، ملت شمول بوده وتمایزات نژادی ولسانی دران تبارز نکند، واین مطلب باید منحیث معیار مورد قبول همه افغانها قرار گیرد، ومیتوان آنرا یکی از ستونهای تداوم صلح وثبات در کشور قرار داد.
– رجوع به رأی ملت:
در طول اضافه تر از سه دهه سرنوشت ملت افغانستان در دست زور گویان مسلح قرار گرفته است، درین مدت دراز تنها اعمال زور واستخدام تفنگ سرنوشت کشور را تعیین نموده است، وکسانی که قدرت را توسط گلولۀ تفنگ بدست گرفته اند ارادۀ ملت را تزویر وجعل نموده واسالیب شکلی وسمبولیک را جهت مشروعیت دادن به تسلط زورگویانۀ خویش انجام داده است، اما در حقیقت امر رأی ملت که ملاک ومعیار حقیقی مشروعیت قدرت سیاسی میباشد، توسط این اجرأات شکلی وسمبولیک کنار زده شده است، ونبود مشروعیت حقیقی حکومت ها در سی سال گذشته،یکی از عوامل مهم نبود صلح وامنیت در کشور بوده، وتعیین سرنوشت کشور توسط کسانیکه تفنگ را بدست دارند کشور را از صلح پایدار دور کرده است، وازین رو به میان آمدن حکومتیکه مشروعیت خویش را از آراء مردم بصورت واقعی بدست آورد، حمایت مردمینسبت به دولت به میان خواهد آمد، وسبب آرامش واستقرار خواهد گردید.
– حوار و گفتگو:
گفتگو، حوار و قناعت به حل مسالمت آمیز مشکلات ملی کشور امر حیاتی برای پایداری صلح بوده، وباید آنرا منحیث یک ضرورت حساس وملی کشور تلقی نمود، وهمه اطراف سیاسی کشور درین راستا باید در حرکت افتند تا فرهنگ مبارزه سیاسی غیر مسلحانه را در کشور رشد وانکشاف بدهيم. استفاده از جنگ وخشونت جهت رسیدن به اهداف سیاسی در تنش های داخلی میان هموطنان، وحدت وزندگی مسالمت آمیز را متضرر میسازد. جای خیلی تأسف است که هموطنان ما در فعالیت های سیاسی خویش، در مورد تصفیه فزيكي مخالفین سیاسی خویش فکر میکنند. باید از تجارب پسندیدۀ سیاسی سایر ملتها استفاده نماييم، فعالیت های سیاسی مسؤولانه ورسا در کشورهای مترقی از تصفیه نمودن فزيكي مخالفین سیاسی نفرت میکنند، وآنرا عمل بزدلانه حساب میکنند، ومعتقد بر این هستند که مسابقه در ساحۀ سیاست وپیشتازی درآن باید بر برنامه ها وپلان ها استوار باشد تا رأی عامه را به برنامه ها و پلان ها قناعت داده وازین راه حمایت مردم را جلب کند، تصفیه نمودن فزيكي وامنیتی مخالفین در قاموس مبارزۀ سیاسی بر ضعف شایستگی سیاسی دلالت داشته ومانند دشنام دادن ویاهم دست اندازی نمودن در برابر استدلال منطقی شخص مخالف میباشد که عموماً ضعف وناتوانی منطقی دشنام دهنده را نشان میدهد.
گفتگو ومذاکرات باز وبدون شرط یگانه راۀ پایان دادن به مشکلات کشور میباشد، تجربۀ سی سالۀ جنگ در افغانستان نشان میدهد که هیچ طرفی نتوانسته به زور اسلحه مخالفین خویش را از میان بردارد، و جزء ویرانی کشور وبیسرپرست نمودن فامیلها ومعیوب ساختن اطفال چیزی دیگری را به ارمغان نه آورده است.
– تامین استقلال و آزادی کشور:
به هیچ قیمت نباید حاضر شد استقلال وسیادت ملی خویش را از دست داد، هیچ کشور بدون اراده و عزم مستقل ملی به ترقی وانکشاف دست نیافته است، ونمی تواند در آینده هم به آن دست یابد، شناسایی منابع وعايدات کشور واستفادۀ بجا از آن، رعایت نمودن اولویتها، حفظ آن از تاراج واختلاس توسط افراد خاين ووطنفروش، تنها در موجودیت ارادۀ سیاسی مستقل، کارا، توانا، ومتعهد به منافع ملی کشور متصور است، نمیتوانیم به آیندۀ بهتر امید داشته باشیم، تا وقتیکه سرنوشت خویش را بدست خود ترسيم ننمايیم، هرگز خارجی ها منافع ملی کشور ما را حفظ نخواهند کرد، بلکه منافع ملی ما را در خدمت منافع خویش قرار خواهند داد، (واین مطلب بارها از طرف مسؤلین کشورهای غربی به صراحت گفته شده است که دليل موجودیت آنها در افغانستان اینست تا امنیت هموطنان خویش را در کشورهای شان تأمین نمایند). مایان میتوانیم منافع خویش را با منافع مشروع دیگران ربط دهیم، اما پیوند و تعهد ما به منافع ملی کشور هیچ وقت اجازه نمیدهد تا شرایط شرم آور تفریط آمیز را بپذیریم، و منافع ملی خویش را قربان منافع دیگران کنیم، مرض قدرت طلبی در بعضی از سیاستمداران ما سبب شده است بخاطر تأمین آیندۀ سیاسی خویش تنازلات زیادی را به کشورهای خارجی تقدیم کند، البته این روش موجود در کشور که از نظر بعضی ها فرصت شناسی مثبت و ذکاوت سیاسی شمرده میشود، و بعضی ها با آن از لحاظ فقه حالت ضعف و ناتوانی و یا هم زیر عنوان فشار ضرورت تعامل میکنند، اما در حقیقت خویش عبارت از ارتکاب خیانت ملی میباشد که سیاستمدار متعهد باید ازان خودداری نماید.
– حفظ بی طرفی و روابط متوازن با كشورهای همسایه:
وضعیت فعلی افغانستان تقاضا میکند تا هیچ نوع حساسیتهای منطقوی را برای خود ایجاد نکند، به میان آمدن حساسیت های منطقوی امنیت کشور را تهدید میکند، دولت افغانستان باید سیاست خارجی خویش را طوری عیار نماید که همه اطراف از آن احساس اطمينان و رضایت کنند، هیچ کشور باید از طرف روابط افغانستان نگرانی نداشته باشد، هند و پاکستان دو کشور رقیب در منطقه میباشند و هر یکی از آنها میخواهند افغانستان را منطقۀ نفوذ خویش ساخته، و هر دو میخواهند تا افغانستان میدان زور آزمایی سیاستهای توسعه طلبی آنها باشد، سیاستمداران افغانستان باید ازین رقابت بشکل هوشیارانه استفادۀ مثبت نموده و امکانات طرفین را جهت اعمار و آبادی کشور جلب نماید، اما بی طرفی خویش را از تنشها درین راستا حفظ کند و به هیچ یکی از آنها نباید قدری نزدیک شود که برای طرف دیگر حساسیت برانگیز باشد، تصریحات غیر دقیق عدۀ از مسؤلین کشور همواره مشکل افزا بوده وحتی سوء تصرف عملی عدۀ از کارمندان امنیتی با اتباع کشور های همسایه مشکل آفریده و در نتیجۀ آن شماری بزرگی از افغانها آزار دیده اند.
همه اطراف افغانی باید از سیاست (تقویه از بیرون) خود را برحذر داشته و باید همه اطراف سیاسی قوت خویش را در حمایت مردم و ملت خویش جستجو نمایند، سیاست استقواء از بیرون (جستجوی قوت بیرون از سرحد) را بعضی از اطراف سیاسی کشور پیروی میکنند، اما تکیه نمودن به بیرونی ها در عمل سیاسی، عمل غیر مسؤولانه در فعالیت سیاسی میباشد، و واقعیت های سیاسی موجود در کشور نشان میدهد که عدۀ زیادی از اطراف سیاسی کشور از تکیه نمودن بر کمک های مادی بیرونی ها، مشروعیت گرفته و یا هم با استفاده ازآن خویشتن را در ساحۀ سیاسی مطرح نموده است، و عدۀ زیادی هم بخاطر اینکه در ساحۀ سیاسی حضور قوی داشته باشند به خارجی ها در مورد منافع ملی کشور تنازل های هم نموده است.
– به میان آوردن محور ضمانت کننده از روند صلح:
در وضع کنونی افغانستان ایجاد محور خارجی که در چوکات سازمان همکاری اسلامی و سازمان ملل متحد باید شکل گیرد، جهت بارگیری و ثمر بخش بودن تلاش های صلح ضروری به نظر میرسد. كاملاً درست و ضروری است که ابتکارات صلح را باید یک محور افغانی بدوش داشته، و این محور هم باید در منازعات فعلی کشور بیطرف باشد، و نباید منعکس کنندۀ نظریات جهت هاي درگیر باشد، البته بهتر به نظر میرسد که این محور از جملۀ روشنفکران کشور، که عمدتاً استادان پوهنتون ها میتوانند درین رابطه شایستگی زیادتر داشته باشند تشكيل گردد و برای اینکه ابتكارات محور افغانی و تلاش های آنها مثمر واقع گردد، باید محور بیرونی حمایت کننده مذاکرات صلح به میان آید، تا برای عملی نمودن برنامه های صلح محور افغانی زمینه سازی نموده و پوشش تنفیذی و اجرائیوی را مهیا سازد، و همچنان از عملی شدن تعهداتی نظارت کنند که اطراف افغانی در مذاکرات صلح آنرابه عهده میگیرند، زیرا تعهدات اطراف داخلی دخیل در پروسۀ صلح برای عدۀ زیادی قابل اعتماد نبوده و شاید بعضی اطراف واقعاً از تعهدات خویش در جریان پروسه صلح شانه خالی نمایند، و ازینرو محور خارجی توانمند و مورد اعتماد برای همه اطراف درگیر در مشکل افغانستان که موافقه و تائید آنها برای همه اطراف، مهم و ضروری شمرده شود، درعملی نمودن تعهدات و التزامات نقش مهمی بازی میکند، و تلاش های صلح را پرثمر میسازد، و این امر با درنظر داشت اینکه افغانستان یك كشور مستقل است و افغانها باید بتوانند مشكل خویش را خود آنها حل نمایند، ضروری به نظر میرسد، و درین راستا مسؤولیت هر افغان است تا تلاش ورزد و کشور خویش را از مشکلات موجوده نجات دهد، اما اوضاع کنونی افغانستان ایجاب میکند تا این محور ضمانتی به میان آید.
– راه حل باید متکامل باشد:
مشکل کشور در سه محور عمده تصنیف شده میتواند که عبارت از موجودیت قوتهای عسکری خارجی در سرزمین افغانستان، نبود تفاهم ملی در قضایای اساسی کشور و نبود یک حکومت شفاف و توانمند است، و راه حلی که در مورد مشکلات افغانستان روی دست گرفته میشود باید متکامل باشد که مشکل سه گانۀ فوق راکه در حقیقت عبارت از مشکلاساسی است که بر سه پایه استوار میباشد، حل کند. این حل باید جوابگوی تأمین استقلال کشور باشد و به بیرون رفت کامل نیروهای خارجی از کشور عزیز ما بي انجامد، احتمالات درگیری های داخلی خاتمه یافته و باید ضمانت های مطرح گردد که افغانستان دوباره به جنگ داخلی خانمانسوز مبدل نمیگردد، و در نتیجۀ تفاهم ملی باید یک حکومت توانمند و قوی بوجود آید که جوابگوی خواسته های مردم در مرحلۀ بعد از جنگ گردد، و خلاصه اینکه نباید ترکیز بیرون رفت از مشکل افغانستان تنها بر خروج نیروهای خارجی متمرکز باشد بدون اینکه مرحلۀ بعد از خروج نیروهای خارجی را در نظر گرفته باشیم، و همچنان نباید ضرورت یک حکومت جوابگو به خواسته های مبرم مردم را از نظر دور اندازیم، به میان آمدن حکومت توانمند، کارا، شفاف، کارشناس و متعهد به منافع ملی به مثابۀ حیاتی بودن سرپرست برای هر فامیل، به هموطنان ما مهم و حیاتی میباشد، اگر کشور ما بشکل کلی از استقلال وخود ارادیت برخوردار باشد، وجنگ وخونریزی هم متوقف گردد، اما یک حکومت داری سالم، شفاف وکارا بوجود نیاید، باز هم یک تعداد از خائنین، خون ودارایی مردم ما را بصورت کاملاً بی رحمانه خواهند چشید، وامیدهای ترقی وزندگی آبرومندانۀ مردم قربان هوسرانی اختلاسات مسؤلین خواهد شد، و مردم بیچارۀ ما از فقر، تنگدستی و مرض هرگز نجات نخواهند یافت.
– ضرورت به همکاری های اقتصادی کشور های منطقه و جهان:
این حقیقت را باید درک کرد که افغانستان جنگ زده، برای مدت طولانی به همکاری های اقتصادی بشردوستانه که بوی منافع استعماری درآن وجود نداشته باشد، ضرورت دارد، افغانستان به اعمار حقیقی در مرحله بعد از جنگ ضرورت دارد، فقر زدایی باید در صدر پروسۀ حل مشکلات کشور گنجانیده شود، اقتصاد کشور باید به پای خود بایستد، صنعت و زراعت باید به اندازه رشد کند که جوابگوی خواسته های اساسی و ضروری مردم کشور گردد، در موجودیت فقر و تنگدستی نمیتوان فضای صلح وآرامش را تأمین نمود، بنابرین جلب همکاری کشورهای منطقه و جهان برای اعمار مجدد افغانستان در روشنایی ضرورت های ملی کشور ضرورت مبرم است. در مرحلۀ آینده افغانها به همکاری کشورهای منطقه (خصوصاً کشور های اسلامی) و کشورهای جهان ضرورت دارد، و نباید افغانستان به یک کشور يا جزیره فراموش شده تبدیل گردد که روابط دوستانه با کشورهای جهان نداشته باشد، و جزای سی سال جنگ خویش را خودشان متحمل شوند، در حالیکه کشورهای منطقه و جهان در ویرانی و جنگ افغانستان عامل اساسی بودند.
فصل دوم: موانع در راه صلح و ثبات:
– وجود قوت های خارجی:
قوت های خارجی مانع حقیقی صلح و امنیت در کشور بوده اند. قوت های خارجی نزد اکثریت افغانها قوتهای اشغالگر هستند، و آنها به زور تانک و طیاره در افغانستان حرکت میکنند، بدون رعایت قوانین افغانستان حرکت دلخواه را انجام میدهند، اگر کسی را کشتند کسی هم نمیتواند آنها را محاسبه کند، و یا هم به ساحۀ قضأ، آنها را بکشاند. آنها جنایتکاران برائت داده شده هستند که بر سرزمین افغانستان قدم میزنند، وجود آنها در هر لحظه بر انگیزندۀ جنگ است، تنها وجود آنها برانگیزندۀ جنگ بوده، چه رسد به اینکه هر عملیات شب هنگام آنها ده ها نفر را در صفوف طالبان قرار میدهند. تفکر واقعبینانه در مورد آیندۀ صلح و ثبات در افغانستان تقاضا دارد تا وجود قوت های خارجی را عامل تداوم جنگ تلقی نمود، بعضی از سیاستمداران کشور وجود عدۀ از عساکر امریکایی را در افغانستان ضمانت صلح و ثبات دانسته و آنانرا ضمانت عملی برای دفع نمودن مداخلات همسایگان کشور میداند، اما این طرز فکر در اشتباه بوده زیرا تجربۀ ده سال گذشته نشان داد که موجودیت قوتهای نظامی ناتو در افغانستان نتوانست دست همسایگان را قطع کند، بلکه بیشتر برای آن زمینه سازی نمود، و در صورت موجودیت طویل المدت قوت های نظامی کشورهای غربی، زمینۀ مداخلات همسایگان را بیشتر مساعد خواهد کرد، یگانه راۀقطع مداخلات همسایگان، تفاهم داخلی و به میان آوردن حکومت توافق ملی میباشد، اما اگر در داخل افغانستان سیاست عدم پذیرش دیگران و تلاش نظامی جهت محو نمودن آنها مسلط باشد حتماً مخالفین در جستجوی همکاری از همسایگان و یا هم کشورهای منطقه خواهند گردید، و در این صورت اگر از همسایگان بخواهیم با مخالفین همکاری نکنند وآنها را مجبور سازند تا به حکومت تسلیم شوند، این عمل حرکتی برخلاف خواستۀ عقل و منطق بوده و از لحاظ عملی هم بارور نخواهد بود.
– اصرار حکومت بر پایداری دست آوردهای پس از سقوط نظام طالبان:
این اصرار موانعی در مسير پروسه صلح به میان آورده است.از قواعد صلح و آشتی این است که اطراف منازعه در مورد نقاط مورد اختلاف از مرونت ونرمش کار گرفته، تا طرفین بتوانند جایگاه میانه و وسط را در مورد نقاط مورد منازعه دریابند، حکومت افغانستان به اين خاطر در پروسه صلح و آشتی ملی به موفقیتی نایل نگردیده که به صلح از عینک واقع بینی ندیده، از یک طرف از صلح و آشتی صحبت مینماید و از مخالفین دعوت به عمل میآورد تا حاضر به مذاکره شوند، اما از طرف دیگر شرایطی را در مورد صلح مطرح میکند که برای طرف مقابل قابل پذیرش نمی باشد. شرایطی را وضع میکند که به مثابه تسلیم شدن طرف مقابل بوده، به گفتۀ کسی: (از راه و دریچۀ صلح در صدد بدست آوردن آنچه اند که در میدان جنگ به آن دست نیافتند). منافع ملی ایجاب میکند تا دست آورد های مثبت، پایدار بوده و در تحولات سیاسی کشور صدمه نبیند، اما در این مورد باید اولویتها در نظر گرفته شود، خاتمه دادن به جنگ ضرورت اولی کشور بوده که میتوان مسائل دیگری را جهت رسیدن به آن تغییر داد وآنرا ثانوی شمرد. کشور به قانون اساسی ضرورت دارد، اما تجدید نظر در قانون اساسی به مرور زمان به شکل طبیعی باید صورت گیرد، و در تحولات بزرگ سیاسی نيز تجدید نظر در قانون اساسی اشکالی نداشته و شرایط مراحل آنرا ایجاب میکند. عدۀ زیادی از صاحب نظران افغان به این نظر اند که تعدیل و تجدید نظر در قانون در صورت مصالحۀ ملی نباید مسألۀ جنجال برانگیز باشد، اين در حاليست که حکومت آنرا منحیث پیش شرط مذاکرات صلح مطرح ميکند.
– اطراف سیاسی که از موجودیت وضع فعلی بهره برداری میکنند:
جنگ های داخلی افغانستان در طول سالهای گذشته یک سلسله عقده های سیاسی را به میان آورد که همدیگر پذیری را در بین هموطنان، به اساس تمایزات لسانی ونژادی از بین برده و یا هم آنرا تضعیف کرده است، بعد از بوجود آمدن شرایط خاصی در افغانستان در پی احداث 11 سپتمبر سال 2001م و از بین رفتن نظام طالبان، عدۀ از جناح های سیاسی نظامی کشور از امتیازاتی برخوردار گردیدند که در مراحل قبلی به آن نرسیده بودند، و شاید عدۀ زیادی از آنها فکر کنند که در صورت عادی شدن وضعیت افغانستان، یا هم آن امتیازات بدست آورده را از دست داده و یا هم کم از کم از آن کاسته شده و تقلیل خواهد یافت، و بنا بر همین فهم خویش با روند صلح یا هم به کلی مخالفت میکنند، و یا هم کوشش میکنند فضای صلح وگفتگو را توسط وضع نمودن شرایط سخت، به کندی و بن بست روبرو کنند، و دراین راستا اشخاصی هم فکر میکنند که آنها در موجودیت شرایط جنگي به امتیازاتی دست یافته اند که در شرایط عادی شاید نتوانند به آن دست يابند، و از بعضی از وزرأی حکومت فعلی همچنین تصریحاتی نيز صادر گردیده است. این عده افراد و گروه ها چون از تداوم جنگ بهره برمیدارند در مورد روند صلح موانع ایجاد میکنند، اگر چه بنابه فشار رأی عامه ظاهراً نمیتوانند با داعیۀ صلح مخالفت کنند، اما توسط وضع نمودن شرایط برای مذاکرات، مانع شدن اقدامات اعتماد انگیز، مخالفت با ایجاد میکانیزم پی گیری واقعبینانه در مورد مذاکرات و یا هم تفاهمات، بارور شدن تفاهمات را مختل مینمایند.
- طرح مقاومت مسلحانه در مورد قیادت سیاسی آینده کشور:
اصرار مقاومت مسلحانه بر اینکه قیادت سیاسی در مرحلۀ آینده از آنِ آنها بوده و دیگران باید از آنها اطاعت نمایند مشکلی در راۀ صلح و آشتی به میان آورده است، زیرا این امر سبب شده است تا عدۀ زیادی از اطراف سیاسی کشور اعتقاد نمایند که طالبان دیگر پذیری نداشته و ممکن نیست به صلح وآشتی دست یابند، این مشکل تنها در رابطه با اطرافی مطرح نیست که بعد از احداث 11 سپتمبر 2001م در صحنۀ سیاسی کشور تبارز نموده اند، بلکه در زمینه کسانی هم مطرح بوده که فعلاً در ساحۀ سیاسی نظامی، مخالف وضعیت موجوده میباشد، که بطور مثال میتوان از حزب اسلامی (به قیادت انجنیر حکمتیار) نام برد، و اگر این اصرار ادامه یابد شاید آتش جنگ تا دیر زمانی ادامه يابد، اگر چه بیاناتی درین اواخر از طرف طالبان به نشر سپرده شده است و در آن تذکر به عمل آمده که طالبان در صدد انحصار قدرت نبوده و حاضر است با همه اطراف افغانی در مورد آیندۀ سیاسی افغانستان مذاکره نمایند.
کوشش تحمیل مفهوم مصالحه انعکاس دهندۀ یک جانب:
بعد از مدت زماني خارجی ها فهمیدند که از راۀ جنگ نمیتوان قضیۀ افغانستان را یک طرفه نمود، و نمیتوان مقاومت مسلحانه را خفه نموده و یا هم از بین برد، آنها ميخواستند مقاومت را از بین ببرند اما مقاومت توانست بصورت مجدد خود را تنظیم نمايد و توانست خود را با شرایط نظامی موجود در کشور عیار کنند. این واقعیت در وقتی به میان آمد کهتجارب تاریخی کشور در برابر موجودیت قوت های نظامی کشور های خارجی نیز تقویت کنندۀ آن بود و صاحب نظران سیاسی هم به آن تأکید میکردند، اما کبر و غرور امریکا آنرا نمی پذیرفت، و تا حدی افراط میکردند که حاضر نبودند با مخالفین گفتگو نمایند، آنها را تروریست خطاب میکردند ومیگفتند که نمیتوان با تروریستان مذاکره نمود، اما بعد از تجربۀ ده سال جنگ، امریکایی ها آهسته آهسته به واقعیت ها اعتراف نمودند، و اعلان نمودند که جنگ مشکل گشا نبوده و باید به صلح ومذاکره پرداخت واز راه زور و سلاح نمیتوان جنگ را یکطرفه نمود. این قناعت امریکا در روند حکومت افغانستان هم تغییر آورد و حکومت افغانستان با همصدایی با خارجی ها شورای عالی صلح را به میان آوردند، و لویه جرگۀ مشورتی را به این منظور دایر کردند. این امر نزد صاحب نظران افغانی و خارجی یک قدم مثبت تلقی گردید و تحرکی به طرف حل مشکل افغانستان شمرده شد، که از اتکاء به زور واسلحه میکاهید، اما پروسۀ صلح از طرف شورای عالی صلح طوری برنامه ریزی شد که جوابگوی واقعیت های عینی جامعه نبود، بلکه پروگرام اندماج دوباره در جامعه را در آن گنجانیدند که اصلاً از سابق وجود داشت، و عناصر استفاده جو در طرفین از آن بهره میبرداشتند، و به شکل پروژه یی وجود داشت و با عرض شکل تسلیم اسلحه، از طرف رسانه ها منعکس میگردید، بدون اینکه تأثیر ملحوظی در روند صلح و امنیت داشته باشد. شرایطی را که شورای عالی صلح برای مذاکرات مطرح نمود در حقیقت امر با تعریف صلح مطابقت نداشته، و به جای اینکه مشکل گشا باشد، موانعی در راه صلح ایجاد نمود. نام و شعار پسندیده را قربان سیاست دیرینه (امحای مخالفین از راه زور) نمودند. شورای عالی صلح در روند خویش کمبودیهای مهم ذیل را دارا میباشد:
اول: شورای عالی صلح منحیث یک ارگان بیطرف در منازعۀ فعلی کشور عرض اندام ننمود، بلکه در همه تصریحات خویش به نمایندگی از حکومت در راستای صلح صحبت میکند، و موضع گیریهای حکومت را منعکس میسازد، و طبیعی است که همچو یک ارگان نتواند مورد اعتماد مقاومت مسلحانه قرار گیرد و نتواند در راستای صلح و آشتی موفق باشد.
دوم: تلاش و ترکیز شورای عالی صلح، تفاهم با افراد مقاومت مسلح میباشد نه هم با قیادت آنها. حکومت تلاش نمود تا به این افراد امتیازات مادی داده و آنها را به پیوستن به دولت تشویق نمایند، بدون اینکه با قیادت آنها در تماس شود و مشکلات را با آنها در میان بگذارد، این روند به پروسۀ صلح صدمه وارد کرد، و این کوشش ها را بی نتیجه و عقیم ساخت. طبیعی است که اگر قیادت مقاومت مسلحانه مخالف پروسه صلح و فعالیت های شورای عالی صلح باشد، حتماً افرادی را تجنید خواهد کرد که مقاومت مسلحانه را زنده نگهدارد، و اگر یک نفر و یا یک گروپ در نتیجه طمع به امتیازات مادی سلاح خویش را به زمین نهد، طالبان هم خواهد توانست با استفاده از امکانات دست داشته خویش گروپ دیگری را وارد صحنه جنگ کند. در نتیجه روند فعالیت شورای عالی صلح، مقاومت مسلح احساس نمود که شورای عالی صلح از راه پول و خریدن افراد، مقاومت مسلحانه را تضعیف میکند و در صدد مقابله با شورای عالی صلح گردید، و قیادت های آنها را مورد حمله قرار داد، که در نتیجه به شهادت رئیس شورای عالی صلح انجامید.
سوم: شورای عالی صلح شرایطی برای مذاکره وضع نمود که تسلیم شدن مخالفین را افاده میکند: (اسلحه را به زمین گذاشتن، قانون اساسی کشور را احترام گذاشتن، احترام به حقوق بشر بالخصوص حقوق زن)، این شرطها غیر واقعبینانه بوده و با مفهوم مصالحه که تلاش نقطۀ وسط میباشد، مطابقت ندارد، بلکه بهترین تعبیر برای روند شورای عالی صلح (رسیدن به اهداف جنگ تحت عنوان صلح) میباشد.
ازینرو میتوان نتیجه گرفت که روند شورای عالی صلح اصلاً مشکل گشا نبوده بلکه موانعی در راۀ صلح ایجاد نمود.
فصل سوم: راه حل!
حل مشکل فعلی کشور به سه اصل اساسی ذیل استوار میباشد:
- خروج نیروهای عسکری خارجی از کشور.
- ایجاد تفاهم ملی حقیقی که در نتیجۀ آن جنگ خاتمه یابد.
- به میان آمدن حکومت مسؤول، توانمند و متعهد به منافع ملی در کشور:
راه عملی بیرون رفت از مشکل کنونی:
اول: تحرک جامعۀ مدنی: ایجاد فشار در راستای صلح و ختم جنگ اولین قدمی است که باید برداشته شود و در داخل کشور باید این تحرکات ایجاد شوند، فشار وارد نمایند و بصورت واقعی خواهان تفاهم ملی و ختم جنگ گردند. این اطراف فعلاً وجود دارد اما از هم پراگنده هستند. خارج از افغانستان هم افغان های وجود دارند که برای صلح و آشتی در افغانستان کار میکنند و اتحادیه ها و نهادهای مدنی ایجاد نموده اند. همه اطراف فعال باید درین راستا با هم یکجا شوند، محور صلح و آشتی را به میان آورند، و با استفاده از وسایل مختلف و متنوع، فشار مدنی و مسالمت آمیز را ایجاد کنند، تا همه اطراف به خواستۀ آنها گوش نهند. کوشش کنند تا حمایت اقشار مختلف کشور را جلب کنند، حمایت مردم در ولایات را جلب کنند، حمایت نهادهای مختلف مدنی کشور، افراد واقع بین از شورای عالی صلح، شورای علماء، اعضای پارلمان….. و در نتیجه محور افغانی حقیقی خواهان صلح و آشتی را به میان آورند.
مراکز تحقیقات استراتیژیک در داخل افغانستان باید در مورد ضرورت عینی جامعه به صلح وثبات و تحقیق در مورد عوامل جنگ و راه حل های واقعبینانه وارد عمل شوند، و از راۀ دایر نمودن كنفرانس ها، میزهای گرد، محاوره ویاهم نشر مقاله های تحقیقی ضرورت حركت در مورد صلح و آشتی ملی را بیان دارند، و نخبگان كشور را به مسؤلیت های خویش متوجه نمایند، وهمچنان زمینۀ گفتگو و ابراز نظرها را بین اطراف مختلف درگیر در كشور مهیا سازند، كه این فعالیت ها در راستای ذهنیت سازی خیلی مؤثر بوده و باید درین رابطه تلاش صورت گیرد.
دوم: ایجاد گروه میانجی بی طرف: در قدم دوم باید حلقۀ بی طرفی ایجاد گردد تا برای پروسۀ صلح و ثبات در کشور که به سه اصل اساسیفوق ترکیز داشته باشد پلان و برنامه ریزی نماید، و بتواند اطراف درگیر در جنگ را به ضرورت مصالحۀ ملی در قدم اول، و رعایت خواسته های صلح در قدم دوم قناعت دهد، و قدم به قدم خواسته های مذاکرات صلح را تشخیص داده و برای تطبیق آن بشکل کاملاً بی طرف حرکت نماید و اگر موانع در راه ایجاد میگردد در برداشتن آن حکیمانه تصرف نمایند و منحیث سکرتاریت مذاکرات صلح ایفای وظیفه کند و میتوان آنها را کارشناسان صلح نيز نامید. ایجاد این گروه میانجی نظر به دلایل آتی ضروری میباشد:
– اگر یکی از اطراف در گیر در جنگ ابتکارات صلح را در دست گیرد، تلاش صورت میگیرد که شرایط همان طرف پذیرفته شود، که بالآخره مذاکرات صلح درین صورت مثمر نبوده و طرف مقابل به آن اعتماد نخواهد کرد، طوریکه تجربۀ شورای عالی صلح آنرا ثابت نمود. این نظر به این معنی نيست که نباید با ارگانهای تعامل نمود که بخاطر صلح به میان آمده باشد، بلکه گروۀ میانجی باید با همین ارگانها تماس نزدیک داشته باشد تا موانع را از راۀ صلح برداشته و با مشوره با آنها راه حل ها را جستجو نمایند.
– سرنوشت افغانستان باید از چنگال چند جناح سیاسی که ساحۀ سیاسی کشور را توسط به كارگيري زور و تفنگ تصاحب نموده است، بیرون گردد، زیرا در صورت موجودیت انحصار سیاسی آنها، نظریات و خواسته های انحصاری آنها در طرح و پلان انعکاس خواهد یافت و آن خواسته ها از همان فرهنگ انحصار قدرت سرچشمه خواهد گرفت که افغانستان در سالیان متمادی قربانی های زیادی را به سبب آن متحمل شده است، که این امر به حل متکامل مشکل کشور نخواهد انجامید و شاید هم اطراف درگیر در جنگ مشکلات خویش را در غیاب نمایندگان حقیقی مردم که وارثین حقیقی این سرزمین میباشند، حل خواهند کرد و به یک حکومت مردمی توانمند نه خواهد انجامید.
– اطراف درگیر اگر درغیاب یک گروه متعهد میانجی باهم مذاکره کنند، این مذاکرات تداوم نخواهد داشت، بلکه به مشکل خواهند توانست به طرف میز مذاکره پیش بروند، زیرا تفاهمات صلح قبل از همه به یکسلسله مقدمات اعتماد سازی ضرورت دارد، که این اعتماد سازی هم باید در نتیجه تلاش هایگروه میانجی به میان آید.
– میانجی گری کشور های خارجی هم جوابگوی خواسته های صلح وآشتی نبوده زیرا کشورهای خارجی بنابه تجارب سابقه غالباً تحرکات مقطعی و غیر متداوم را بکار میبرند، که ظهور مشکلات اندکی هم آنرا متوقف میسازد. حرکت کشورهای خارجی اصلاً از عمق احساس به صلح برخوردار نمی باشد، شاید بعضی از فشارهای منطقه اي آنها را وادارند تا در روند صلح قدم بردارند، اما هیچ وقتی صلح و امنیت خارج از مرز، برای یک کشور رول اساسی ندارد، ولی افراد دلسوز ملت کسانی اند که از وجود جنگ، خود آنها، فامیلها واقارب آنها متضرر میگردند، و بطور عميق به صلح و آرامش نیاز دارند، و به محیط امن وآرام جهت زندگی خویش از تۀ دل تلاش میکنند، اما اينرا هم باید بیان داشت که پروسۀ صلح به تأیید و پشتیبانی خارجی ها نيز ضرورت دارد ولي آنها نمی توانند به تنهایی خویش میانجی موفق باشند، میتوانند همکار، زمینه ساز وتقویت کنندۀ مؤفق و بجا در مورد مذاکرات صلح باشند و بهتر به نظر میرسد كه آنها در كمسیون گروۀ میانجی عضو باشند.
مشخصات گروه میانجی:
جهت برآورده شدن بهتر خواسته های بیرون رفت از مشکلات افغانستان، گروه خبرگان (گروه میانجی و کارشناس) باید مشخصات ذیل را داشته باشند:
- این گروه باید از نخبگان سیاسی و اکادمیك افغان و غیر افغان تشکیل شده باشد.
- باید اهل نظر در مورد قضایای افغانستان باشند و واقعیت های جامعۀ افغانی را کاملاً درک کنند، و عوامل جنگ های طولانی افغانها را در سه دهۀ گذشته درک نموده و در برابر تداوم جنگ نفرت و انزجار شدید داشته باشند.
- باید در جهت گیری های سیاسی خویش به جناحها و اطراف درگیر در جنگ وابسته نباشند و آزادانه برای حل مشکلات کشور بیاندیشند.
- باید منافع شخصی سیاسی نداشته باشند، یعنی افرادی باشند که در صدد برچیدن میوۀ سیاسی از مذاکرات صلح به نفع خود نه باشند.
- این گروه باید 13 نفر باشند که 7 نفر آنها افغان و 6 نفر آنها یک یک از کشور های مصر، قطر، امارات، سودان، اتحادیه اروپا، ملل متحد وسازمان همکاری اسلامی باشند.
وظايف گروه میانجی:
طرح جامع و متکامل، جهت صلح و ثبات در افغانستان: این طرح سه قضیۀ اساسی را در برخواهد داشت (خروج نیروهای عسکری کشورهای غربی از افغانستان+ به میان آمدن آشتی ملی بدون اعمال هر نوع اکراهات و زورگویی ها+ چگونگی به میان آمدن یک حکومت ملی مؤقت مورد قبول برای همه اطراف).
طرح برنامۀ کاری ” پلان کاری”: در اين طرح جهت عملی شدن طرح جامع و متکامل صلح و ثبات در افغانستان، برنامه ریزی و جدول بندی صورت ميگيرد، راه ها و وسایل درآن بحث ميگردد، ابعاد زمانی سیر گفتگو در مورد سه محور عمده فوق الذکر تحدید میگردد، اطرافی تحدید میگردد که در هر مورد با آنها باید مذاکره صورت گیرد و به اقناع آنها دست زده شود.
تقدیم طرح جامع و پلان کاری: به محور صلح و ثبات در افغانستان (هیئت هماهنگی صلح در افغانستان) که بايد متشکل از وزرای خارجه 6 کشور اسلامی (عربستان سعودی، قطر، ترکیه، مصر، سودان، امارات) + نمایندۀ خاص سازمان همکاری اسلامی+ نمایندۀ خاص ملل متحد+ نمانیده خاص اتحادیۀ اروپا باشد، و اقناع آنها بر طرح مذكور.
پیشبرد سکرتاریت پروسۀ صلح: که در آن رسیدگی به وقت به همه مسائل صورت گیرد، و برای مشکلات غیر مترقبه که در جریان امور ظاهر میگردد راه حل ها را جستجو کنند و در رابطه، با دقت و مسؤلیت کامل تصرف کنند، و کوشش کنند هیچ فرصتی را ضایع نکنند.
استمرار سکرتاریت تا بعد از تشکیل حکومت متحد ملی مؤقت:سكرتاريت مذكور صلح مدتی با حکومت مؤقت همکاری نموده تا قانون اساسی جدید کشور ترتیب گرديده و حکومت قانونی که از مردم نمایندگی کند، تشكيل گردد. اگر مشکلاتی در مورد تعایش و تفاهم به میان میآید در حل آن بکوشد، و راههای مناسب را برای آن جستجو کنند، و نگذارند هیچ مشکلی به اندازۀ بزرگ شود که پروسۀصلح وثبات را برهم زند، و یا هم دست آوردهای بزرگ را به چالش مواجه سازد.
سوم: ایجاد محور خارجی صلح و ثبات در افغانستان:
در شرایط فعلی که قوت های خارجی در افغانستان مشغول جنگ هستند، افغانها در بین خود بي اعتماد هستند و حالت جنگ بین آنها قائم است، به یک محوری از کشور های خارجی که اکثریت آنها را کشورهای اسلامی (غیر همسایه) تشکیل دهد ضروری است تا از پروسۀ صلح منحیث مجموع حمایت وضمانت کنند و این محور باید در سازمان همکاری اسلامی به میان آید و متشکل از وزرای خارجۀ 6 کشور اسلامی (عربستان سعودی، قطر، ترکیه، مصر، سودان و امارات) +نمایندۀ خاص سازمان همکاری اسلامی+ نمایندۀ خاص ملل متحد+ نمانیدۀ خاص اتحادیۀ اروپا باشد، که وظایف و مسؤلیتهای ذیل را خواهند داشت:
زمینه سازی برای کار گروه میانجی و تأمین نمودن ساحۀ کاری برای آن.
کمک نمودن در مورد فراهم نمودن قناعت های اطراف ذیدخل در قضیۀ افغانستان چه هم اطراف افغانی باشند، یا هم اطراف منطقوی (همسایگان افغانستان) و یا هم اطراف کشور های غربی (امریکا و ناتو).
زمینه سازی با امن برای مذاکرات بین اطراف ذیدخل در قضیۀ افغانستان، وزمینه سازی برای سفر هیئت های اطراف مختلف قضیه، که گروۀ میانجی آنرا پیشنهاد میکند.
تماس نزدیک با گروۀ میانجی.
شاید کسی استدلال کند که افغانستان یک کشور مستقل است وکسی هم حق ندارد در امور داخلی آن مداخله کند. در مورد طرح این اشکال باید گفت که اوضاع فعلی کشور عزیز ما طوری عرض اندام نموده که اطراف داخلی وخارجی درآن دخیل بوده و این مشکل بدون قناعت وهمکاری کشورهای خارجی صورت گرفته نمیتواند. افغانستان چون یک کشور اسلامی است میتواند از سازمان همکاری اسلامی به جرأت تقاضا كند که مسؤلتهای خویش را در برابر قضیۀ افغانستان بدوش گیرد. واقع بینی سیاسی نيز پذیرفتن این حقیقت را مبرم و ضروری میسازد. پايان
——————————————————————————————————————————————–
شه لیکنه او شی د حل لاری . الله ج مو بر یالی لره .